دیگه چه خبر؟ che khabar

دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله
دیگه چه خبر؟ che khabar

دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله

اگر هفته ای یک بار امام زمانش را نمی دید، می مرد

سید کریم محمودی معروف به پینه دوز
دریکی از تشرفات، امام زمان(ع)به او می فرمایند: اگر هفته ای بر تو بگذرد و ما را نبینی چه می کنی؟ درپاسخ می گوید: آقاجان! به خدا می میرم! و امام زمان(ع)می فرمایند: اگر اینطور نبود، هفته ای یک بار ما را نمی دیدی!

در تهران مرد پینه دوزی بود به نام آقا سیدکریم که اکثر علمای اهل معنا معتقد بودند گاهی حضرت بقیة الله الاعظم(ع) به مغازه محقر او تشریف می برند و با او می نشینند و هم صحبت می شوند!
نام و شهرت ایشان آقا سیدکریم محمودی بود و در گوشه ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی مشغول بود. به همین جهت مشهور به آقا سیدکریم پینه دوز بود.
آقا سیدکریم با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، تا حدودی گمنام بود و در زمان حیاتش فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند.
 

ارادت ویژه سید کریم به حضرت سیدالشهداء(ع)


نقل است آقا سیدکریم پینه دوز همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم(عج) هر روز به صورت دائم در هر صبح و شام دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) گریان می گشته است و بدون استثناء در طول سال، در هر صبح و شام قطره های اشکی جانسوز از دیدگانش سرازیر می شده‌ است.


جلوه ای از تشرفات آقا سیدکریم


در یکی از تشرفات سیدکریم، امام زمان (ع)به او می فرمایند: اگر هفته ای بر تو بگذرد و ما را نبینی چه می کنی؟ سیددر پاسخ می گوید: آقاجان! به خدا می میرم! و امام زمان(ع) می فرمایند: اگر این طور نبود، هفته ای یک بار ما را نمی دیدی!

در یکی دیگر از تشرفات، امام زمان(ع) خطاب به سیدکریم می فرماید: آیاکفش ما را نیز می دوزی؟ و سید بلافاصله می گوید: بله آقاجان! اما سه نفر جلوتر از شما کفششان را آورده اند. امام زمان(ع) دقایقی بعد، بار دیگر می فرمایند: سید! کفش ما را نمی دوزی؟ و سید می گوید: چرا آقاجان! بعد از این سه کفش می دوزم.
دقایقی می گذرد و امام زمان(ع) برای بار سوم می پرسند: سید! آیا کفش ما را نمی دوزی؟ در این هنگام، سید طاقت از کف می دهد و برمی خیزد و امام زمانش را در آغوش می گیرد و می گوید: سید و آقای من! این قدر مرا امتحان نفرمایید! اگر یک مرتبه دیگر بفرمایید، فریاد می زنم و همه را خبردار می کنم که یوسف فاطمه در آغوش من است.
برگرفته از کتاب "گنجینه دانشمندان"


http://shabestan.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=59&Id=264066&Mode=

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد