القاعده با موساد و سیا در انهدام
ساختمان تجارت جهانی همکاری نمود تا بهانهای برای اشغال افغانستان وجود
داشته باشد. با آغاز جنگ، القاعده، طالبان را در رویارویی با ناتو تنها
گذاشت و این دقیقاً بر خلاف اتفاقات عراق بود. به هنگام اشغال عراق، زمانی
که نیروی هوایی آمریکا از پایگاههای خود در کشورهای حوزه خلیج فارس-
خاستگاه بیشتر مبارزان القاعده- این کشور را آماج حملات خود قرار میداد،
مدتها از حضور القاعده خبری نبود.
در عراق نام گروه القاعده که ابو
مصعب زرقاوی آن را فرماندهی میکرد به "جبهه مبارزه در عراق" ،"جبهه
مبارزه و اتحاد" و نیز "دولت اسلامی عراق" تغییر پیدا کرد. در آن زمان به
دلیل حضور پررنگ این جبهه، مخاطبان رسانههای غربی و عربی چنین گمان
میکردند با خروج نیروهای آمریکایی، زرقاوی زمام امور را در عراق به دست
خواهد گرفت. با رفتن آمریکائیها این گروه، مدت زمان زیادی غایب ماندند تا
اینکه با نام جبهة النصرة در سوریه موجودیت یافت.
ابو مصعب زرقاوی
جالب
است که گروه زرقاوی کاملاً در راستای اهداف آمریکائیها حرکت کرده است. در
شرایطی که اشغالگران آمریکائی در اندیشه تقسیم عراق به سه ایالت قومی و
طائفهای بودند، دولت اسلامی عراق و ابو مصعب زرقاوی فعالانه در راستای
محقق شدن این هدف حرکت میکردند. آمریکا در پی جدایی شیعه از سنی و کردها
از اعراب تلاش میکرد و زرقاوی نیز علاوه بر اعلام مبارزه با شیعه، با
مولویهای اهل سنت به منظور تحکیم اندیشه وهابی و تشکیل دولت اسلامی عراق
در ستیز بود.
این امر باعث واگرایی بین شیعه و سنی شد. بهانه دیگر
این گروه، دفاع از دختری بود که گفته می شد کردی ایزدی بوده و در پی مسلمان
شدن سنگسار شده است. به همین بهانه خودرویی را با مواد منفجره بسیار زیاد
منهدم کردند که در کشورهای منطقه بی سابقه بود و در پی آن 550 شهروند کرد
عراق جان خود را از دست دادند و موجی از وحشت را در این کشور به وجود آورد.
بعدها مشخص شد که این دختر افغانی بوده و به جرم زنا توسط القاعده سنگسار
شده است. به هر حال این ماجرا و مسائلی از این قبیل باعث ایجاد تغییر در
ساختار جمعیتی این کشور یعنی جدایی اعراب از کردها و نیز واگرایی شیعه و
سنی شد.
تناقض
دیگر در رفتار گروه زرقاوی اینکه وی و دولت اسلامی عراق با خروج اشغالگران
از عراق ناپدید شدند. شرایط ایجاب میکرد که آنها بعد از دخالت دوباره
بیگانگان در عراق وارد این کشور شوند، چرا که ترکیه و شرکت "آکسون موبایل "
آمریکا بدون اجازه دولت مرکزی اقدام به استخراج نفت و گاز از اقلیم
کردستان نمودند.
شایان ذکر است آمریکا به دولت اسلامی عراق – و به
عبارتی جبهه النصرة- همچون کالایی نگاه میکند که دارای تاریخ مصرف
است.بدین شکل که چون مأموریت آنها تمام شود دوباره به زندان باز میگردند.
این مسئله بارها تکرار شده است. نمونه آن مسئله سوریه است چرا که با آغاز
این بحران، صدها نفر به شکلی بسیار مشکوک از زندانهای واقع در عراق و
لبنان فرار کردند و بیشتر آنها راهی سوریه شدند.
وقتی
از جبهه النصرة صحبت میشود، باید از شاخههای آن از جمله جنبش فتح
الاسلام که نام جنبش جهاد اسلامی فلسطین( فتح) را یدک می کشد، نیز سخن گفت
که عامل اصلی تخریب اردوگاه آوارگان فلسطینی (نهر البارد) در لبنان بود.
همین حادثه با اندکی تفاوت در اردوگاه یرموک دمشق اتفاق افتاد و آن اینکه
ارتش سوریه بر خلاف ارتش لبنان که وارد اردوگاه نهر البارد در شمال لبنان
شد وارد این اردوگاه نشد. "جند الشام نیز همزمان با پیدایش "فتح الاسلام"
با همان تفکر القاعده و وهابیت شکل گرفت.
باید گفت فتح الاسلام با
حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، "جند الشام" با آغاز تلاشها برای حمله به
سوریه و خروج آن از لبنان در پی قتل حریری پدر، جنبش"اتحاد و مبارزه در
عراق" و "دولت اسلامی عراق" با اشغال این کشور توسط آمریکا و " جبهه
النصرة" با آغاز بحران سوریه به وجود آمدند که در این باره در بخشهای بعد
سخن خواهیم گفت.
قسمت دوم : جبهة النصرة چگونه با رژیم صهیونیستی پیوند خورد؟
آغاز تشکیل گروههای افراطی، با شکل گیری رژیم یهودی اسرائیل معنا پیدا می کند. چرا که منافع این رژیم با اهداف القاعده که در پی به قدرت رساندن دولتهای کوچک طایفهای تندرو و وابسته به تفکر وهابی است، گروه خورده است.
گروه بینالملل مشرق-- جبهه
النصره از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های
تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این
کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارش هایی به نحوه شکل گیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.
در پایان بخش اول گفته
شد که شاخههای گروه القاعده به طور ناگهانی با اشغال عراق و تجاوز به
لبنان و ترور رفیق حریری ظهور یافتند. این در حالی است که شاخههای پیشین
از جمله جبهه النصرة دارای یک ریشه بوده و همزمان با هم شکل گرفته است.
بر
اساس نوشتههای روزین بلیک و گفته اعضای پیشین القاعده، این شاخه در سال
2002 آنگاه که القاعده طالبان را در رویارویی با آمریکا در جنگ افغانستان
تنها گذاشت، موجودیت یافت. زرقاوی از افغانستان راهی عراق شد و برخی از
همراهان خود را به سوریه فرستاد تا شاخه القاعده در سوریه را به وجود
آورند. در آن زمان مبارزان این گروه راهی عراق میشدند و با حمایتهای مالی
که دریافت میکردند در پی ایجاد شاخههای مختلف بودند.
قبل از ورود
زرقاوی به عراق، القاعده در انهدام برج تجارت جهانی با موساد و سیا همکاری
نمود. در پی این اقدام، قانون مبارزه با تروریسم و به عبارتی قانون امنیت
ملی در واشنگتن به وجود آمد و به بهانه مبارزه با القاعده به افغانستان
حمله شد.
در جریان این اشغال، القاعده طالبان را تنها گذاشت و به منظور
توجیه اشغالگری ایالات متحده، در سال 2003 وارد عراق شد تا بین گروههای
ملی و مذهبی اختلاف بیندازد و راه را برای تجزیه و ایالتی شدن این کشور
فراهم کند. اسناد حاکی از آن است که ملا عمر به خوبی می دانست که گروه
القاعده او را در شرایط دشواری قرار داده اند و طالبان نیازی به وی ندارد
اما با این حال نپذیرفت که درباره تسلیم فرماندهان القاعده که با تنها
گذاشتن طالبان در جنگ با آمریکا وارد پاکستان شدند؛ سخن بگوید.
شایان
ذکر است که آغاز تشکیل گروههای افراطی، با شکل گیری رژیم یهودی اسرائیل
معنا پیدا می کند. چرا که منافع این رژیم با اهداف القاعده که در پی به
قدرت رساندن دولتهای کوچک طایفهای تندرو و وابسته به تفکر وهابی است،
گروه خورده است. القاعده در همین راستا تشکیل دولت یهودی در سرزمینهای
اشغالی و بیرون راندن ساکنان عرب فلسطین را توجیه میکند و بر همین اساس
است که منافع آن و رژیم صهیونیستی با اهداف آمریکا مبنی بر تجزیه جهان به
خرده دولتهای مذهبی و متخاصم با هدف کنترل آسان و جلوگیری از ایستادگی
آنها در برابر خود پیوند خوردهاست.
رژیم صهیونیستی دریافته است که
تحمیل خواستههای خود از طریق نظامی تقریباً ناممکن است. به محض اینکه
سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان خارج شد، مقاومت لبنان شکل گرفت و چون
مقاومت لبنان تضعیف شد، حزب الله موجودیت یافت. این امور باعث شده تا این
رژیم گسترش نفوذ خود را در اختلافات دینی، مذهبی و سرگرم ساختن دولتهای
منطقه به این اختلافات و تشویق افراط گرایی در بین دشمنان خود جستجو نماید.
در
این باره میتوان به طرح این رژیم برای تضعیف جنبشهای مقاومت با به رسمیت
نشناختن عملیات گروههای آزادسازی فلسطین که به حمایت جهانی دست یافتهاند
اشاره کرد. صهیونیستها عملیات نظامی خود را بر گروههای دارای گرایش دینی
همچون فتح و حماس متمرکز کردند و این امر بر مسئله آرمان فلسطین تأثیر
گذاشت. آنها با اینکه همه گروههای فلسطینی را دشمن خود می دانند اما
میدانستند که تقویت گروههای دینی در مقابل دیگر گروهها به نفع آنهاست و
در بدترین حالات توجه جهانی به آنها کم رنگ خواهد شد. این امر اتفاق افتاد
چرا که شهدای سازمان آزادیبخش فلسطین تنها فلسطینی نیستند و در بین آنها
شهدای سوری، لبنانی، تونسی، الجزایری و... دیده می شود.
این در حالی
است که مبارزان گروهای دینی چون فتح و حماس که همچنان در خارج از این
سازمان فعالیت دارند فلسطینی هستند. صهیونیستها همچنین معتقد بودند که
"حال که دارای دشمن هستیم بهتر است این دشمن کسی باشد که از حمایت بیرونی
برخوردار نیست و در راستای اهداف ما حرکت می کند".
کسانی که عملیات
گروههای فلسطینی بخصوص بعد از انتفاضه اقصی را پیگیری میکنند، میدانند
که مهمترین، بزرگترین و بیشترین عملیات را گردانهای الاقصی انجام
دادهاند. با این حال رسانههای این رژیم تنها از حماس سخن می گویند. چرا
که خطر ورود جوانان فلسطینی به حماس به مراتب کمتر از پیوستن آنها به
سازمانها و تشکیلاتی است که از حمایت بین المللی برخوردارند و ممکن است
بتوان با ایجاد حملات گسترده بر ضد اسلام در غرب، مردم این قاره را علیه
حماس تحریک کرد.
گردانهای الاقصی رسانههای
دشمن به شدت درباره جبهه النصرة بزرگنمایی کردند، چرا که میدانستند تنها
فرصتشان برای تحمیل هیمنه خود بر منطقه ایجاد درگیریهای مذهبی است. به
همین دلیل از هر گونه اندیشه رادیکالی دینی حمایت کردند، چرا که خطر افراطی
های تندرو در دولتهای کوچک را به مراتب کمتر از دولتهای بزرگتر
میدانند.
دولت آمریکا به صورت کاملاً حرفهای به بزرگنمایی القاعده
پرداخت. این کشور، در رسانهها القاعده را یک قطب جهانی معرفی کرد که
ایالات متحده را تهدید میکند و قادر است جهان را چندین بار تخریب کند. از
همین رو به بهانه مبارزه با القاعده و نه طالبان به افغانستان حمله نمود.
این در حالی بود که القاعده قبل از نبرد از این کشور خارج شده بود.
بخش
اول این گروه (افغانستان عرب) به سمت یوگسلاوی سابق و بخش دیگر راهی چچن
شد و باقیمانده آنها قبل از حمله آمریکا به افغانستان وارد عراق شدند تا
بهانهای برای اشغال عراق وجود داشته باشد. در عراق تشکیلات دیگری با همین
فکر و اندیشه و پایگاه دینی تأسیس شد، ولی بزرگ نشان دادن آنها تنها در
صورت نیاز انجام می پذیرفت.
آنچه
عجیب به نظر می رسد این است که گوانتانامو و زندانهای مخفی ایالات متحده
نه تنها محل اختفای این افراد که بیشتر یک پایگاه شتشوی مغزی برای آنها
بوده است. منابع از این حکایت دارند که آمریکائیها به هنگام ورود به
افغانستان، اعراب آنجا را به قیمت 10 دلار می خریدند. برخی عربستانیها
برای یافتن نیروی کار، این افراد را که هیچ ارتباطی با القاعده و گروههای
دیگر نداشتند در اختیار گرفتند ولی افغانها آنها را از چنگالشان بیرون
آورده و به قیمت 10 دلار به ازای هر نفر به آمریکائیها فروختند.این افراد
به زندانهای مخفی ایالات متحده منتقل شدند و برخی از آنها بعد از رهایی،
تشکیلاتی را به وجود آوردند که جبهه النصرة یکی از آنها بود.
در بخش
آینده روشن خواهد شد که اسب تروایی که القاعده را بخشهای کوچکتر از جمله "
جبهه النصرة"تقسیم کرد که در خدمت آمریکا باشد چه کسی است؟
قسمت سوم : سناریوی براندازی دولت سوریه کجا و چگونه کلید خورد؟
سناریوی براندازی دولت سوریه و تشکیل جبهه تروریستی النصره از زمان شکست صهیونیستها از حزبالله لبنان در جنگ 33 روزه کلید خورد، اما تا دو سال پیش به تعویق افتاد.
گروه بینالملل مشرق-- جبهة
النصرة از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های
تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این
کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارش هایی به نحوه شکل گیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.
در بخشهای پیشین (اول و دوم) گفته شد که جبهه النصرة الگوی بعضی از تشکیلات تکفیری و زائیده القاعده و حامل افکار آن است.
بسیاری
معتقدند تشکیلات القاعده، جبههای واحد است. حال آنکه حقیقت چیز دیگری
است. منبعی خاص فاش کرده است که اسامه بن لادن با درک اینکه آمریکا حتماً
به افغانستان حمله خواهد کرد با طالبان متحد شد اما دسیسهای بزرگ تشکیلات
وی را از هم گسیخت و به گروههایی کوچکتر از جمله" جند الشام" و" جبهة
النصرة" و " فتح الاسلام" و القاعده غرب جهان عرب و القاعده عراق و...
تقسیم کرد.
این ماجرا در زمان بیل کلینتون آغاز شد، چرا که یکی از
تشکیلات وابسته به اخوان المسلمون مصر با همکاری موساد و اطلاع قبلی سیا،
سفارت آمریکا در نایروبی و دار السلام را هدف قرار داد. در پی این اقدام،
آمریکا با متهم نمودن القاعده، یک مرکز دارویی در سودان و چندین نقطه در
افغانستان را مورد هدف قرار داد و روابط خود با طالبان و القاعده را قطع
نمود. از همین رو طالبان به بن لادن گوشزد نمود که آمریکا در اندیشه حمله
به افغانستان بوده و دستیابی به توافق در خصوص خط انتقال انرژی از
ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان دشوار به نظر میرسد.
بن لادن
تلاش کرد تا نیروهای القاعده که جنگ چچن را پشت سر گذاشته و همچنان در
یوگسلاوی سابق مبارزه میکردند را سرو سامان بخشد. در همین راستا حامیان وی
در عربستان خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه لشکر آزاد سازی قدس در
افغانستان فعال و تلاش برای جذب بیشتر جوانان آغاز شده است.
این
بار دعوت علنی به پیکار ممنوع بود و افسران اطلاعاتی آمریکا، مخفیانه با
همکاری اطلاعات قطر و افسرانی از اطلاعات عربستان بر این کار نظارت
میکردند. چرا که خاندان حاکم در عربستان به دو دسته تقسیم شده بودند:
کبوتران خاضع و تسلیم در برابر آمریکا و عقابان مقاوم که به منظور به رسمیت
شناختن خود به عنوان نظامی قانونی و الگو برای دولتهای خلیج فارس از
خواستههای طالبان حمایت میکردند و عدم به رسمیت شناختن طالبان از جانب
آمریکا به دلیل حفظ خط انتقال نفت را سرآغاز رویگردانی از خاندان حاکم در
خلیج فارس به شمار میآوردند.
جذب نیرو برای لشکر موسوم به آزادسازی
قدس به رهبری اسامه بن لادن کاملاً مخفیانه و با اطلاع بخشی از خاندان
حاکم و سازمان اطلاعات آمریکا در عربستان در جریان بود. هدف از این کار
جلوگیری از پنهان نگه داشتن پایگاههای القاعده بود که توسط نیروهای داوطلب
جدید فاش میشد. بعضی از این افراد قبل از آنکه سلاح به دست گیرند و یک
هفته و تقریباً یک ماه را در مراکز آموزشی القاعده سپری نمایند، به اسارت
آمریکائیها درآمدند و 6 سال را در گوانتانامو سپری کردند.
واقعیت
این است که جذب نیرو، تنها خدعهای برای از بین بردن پایگاههای القاعده
بود که از افغانستان و مناطق قبایلی پاکستان خارج نشده بودند. یک سال بعد
از آخرین گفتگوهای آمریکا و طالبان، بن لادن با ایمن الظواهری در سودان
دیدار کرد و ظواهری و "جنبش اخوانی جهاد" به القاعده پیوست. باید گفت که
ورود اخوان المسلمون به حلقه القاعده به مثابه ورود موریانه به چوب بود که
آن را کاملاً متلاشی کرد. بدین شکل آمریکا توانست قبل از آغاز جنگ، با
همکاری اخوان المسلمون و سازمان اطلاعات اردن، قطر و عربستان القاعده را
متلاشی کند.
طراحی
و اجرای حمله به سفارت آمریکا در نایروبی و دار السلام و هجوم به ناو شکن
آمریکا در یمن نه توسط القاعده که توسط الظواهری و موساد شکل گرفت. هدف
اصلی این عملیات، موفقیت الظواهری در جلب اعتماد بن لادن بود.
سرانجام
ظواهری اعتماد بن لادن به خود را جلب کرد و توانست وی را با طرح خود مبنی
بر توسعه دامنه درگیری با آمریکا در تمامی عرصهها همراه سازد. با آغاز
عملیات گسترده رسانهای آمریکا در بزرگنمایی القاعده، الظواهری فرماندهان
القاعده را به خارج از افغانستان منتقل نمود. این اقدام در شرایطی صورت
میگرفت که سیا و موساد، توسط اخوان المسلمین و اطلاعات عربستان، قطر و
اردن از داخل، تشکیلات القاعده را متزلزل و بازسازی مینمودند. بدین شکل به
بهانه مبارزه با القاعده که در افغانستان متلاشی شده بود حمله به این کشور
آغاز شد.
جای بسی تعجب است که طالبان به بن لادن درباره حمله آمریکا
هشدار داد و چون این کشور حمله را آغاز نمود بعضی از رهبران طالبان بیان
داشتند که این گروه به ابزاری برای ایالات متحده تبدیل شده و در عین حال
تسلیم نشدند و هیچ یک از عناصر القاعده را به دشمن تحویل ندادند.
شگفت
انگیزتر آنکه برادر ایمن الظواهری بعد از کشته شدن بن لادن و آغاز عملیات
جبهة النصرة در سوریه، آتش بس طولانی مدت با آمریکائیها را پیشنهاد داد.
بدین
ترتیب آمریکا که از القاعده و طالبان در جریان مبارزه با شوروی در
افغانستان حمایت میکرد هنگامی که احساس نمود نفوذ شرکتهایش در آسیای
میانه از طریق خاک افغانستان به خطر افتاده است با آنها وارد جنگ شد.
آمریکائیها
توانستند قبل از ورود به جنگ، القاعده را متلاشی و به شاخههایی کوچکتر و
قابل هضم که فرماندهان آنها را ایمن الظواهری تعیین میکرد، تقسیم نمایند.
در سال 2001م شکلگیری شاخههای نرمتر آغاز شد و بخش اعظمی از آن برای
ایجاد تفرقه در عراق، راهی این کشور شدند. یکی از این شاخهها با نام "جند
الشام" توسط آمریکا شکل گرفت تا بعد از نابودی حزب الله و براندازی دولت
سوریه به نقش آفرینی بپردازد.
طرح براندازی دولت سوریه در سال 2006م و
بعد از تجاوز به لبنان آغاز شد. در پی ناکامی رژیم صهیونیستی در حمله به
لبنان نه تنها این طرح آمریکا شکست خورد بلکه جند الشام نیز از چشم مردم
افتاد.
در سال 2006م نام این گروه به جبهة النصرة تغییر یافت ولی
اعلام رسمی آن به تعویق افتاد و تشکیل شاخههای کوچکتر که با آغاز بحران
سوریه سر برآوردند، استمرار یافت. این شاخهها، انفجارهایی را در دستورکار
خود قرار دادند که اکثر دستگاههایی اطلاعاتی منطقه را با مشکل مواجه ساخت.
از جمله این انفجارها حمله به ستاد مدیریت بحران سوریه و وزارت کشور بود.
جبهة
النصرة در سوریه روشی کاملاً متفاوت از شاخه مشابه آن در عراق، به هنگام
حمله آمریکا اتخاذ نمود ضمن آنکه سلفیهای اردن بعد از کشته شدن زرقاوی در
عراق مسئولیت این جبهه را بر عهده گرفت.
قسمت چهارم : چرا اکثر فرماندهان جبهة النصرة اردنی هستند؟ کسی نمیداند نام اصلی "ابو محمد الجولانی" سرکرده "جبهة النصرة لأهل الشام" چیست ولی "ایمن الظواهری" رئیس شبکه القاعده بنا به خواسته آمریکا اصرار داشته که فرماندهان این گروه اردنی باشند.
گروه بینالملل مشرق-- جبهة
النصرة از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های
تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این
کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارش هایی به نحوه شکل گیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.
یک منبع آگاه می گوید به اسامه بن لادن لقب شیخ داده و الظواهری را مزدور
آمریکا معرفی کرده است. این منبع با اشاره به اینکه بن لادن قبل از گرفتار
آمدن در دام نیرنگ الظواهری واقعاً درصدد تجهیز لشکر آزادی قدس بوده است؛
میافزاید: بن لادن مطالعاتی را در خصوص چگونگی ایجاد دولتی اسلامی انجام
داد. امری که بعد از خروج شوروی از افغانستان دغدغه اصلی وی به شمار
میرفت. او میدانست که نظم حاکم بر کشورهای حوزه خلیج فارس نشأت گرفته از
نظم حاکم در دوران قرون وسطی بوده و عامل ایجاد آن استعمار اروپاست. این
منبع با بیان اینکه این مسئله در تاریخ اسلام بیمانند بوده و هیچ ارتباطی
با دین ندارد به این نکته اشاره می کند که نیرنگ اخوان المسلمین همه چیز از
جمله گروه القاعده را از بین برد. در بخش سوم به این بحث پرداخته شد.
منبع
مذکور در خصوص جبهة النصرة میگوید: الزرقاوی، ابوقعقاع را مأمور کرد تا
در سوریه گروهی را به نام جند الشام تشکیل دهد. این گروه بعد از ترور "رفیق
حریری" اعلام موجودیت کرد و حمله به سوریه را آغاز نمود. در پی شکست تجاوز
به لبنان، سوریها بیشتر به ماهیت این گروه پی بردند و سرکرده آنها کشته
شد. با از بین رفتن ابو قعقاع، کسانی که فکر میکردند این گروه به خط پایان
خود رسیده است، ابومحمد جولانی اردنی را مأمور نمودند تا عناصر باقیمانده
که توسط اطلاعات سوریه شناسایی نشده بود را ساماندهی کرده و در گروه دیگری
به نام جبهة النصرة وارد سازند.
این منبع در پاسخ به اینکه آیا
"ابو محمد الجولانی" سرکرده گروهک تروریستی جبهة النصرة از کسانی نیست که
از جولان رانده شده، میگوید: اگر میبود باید میگفت: جولان را آزاد
خواهیم کرد و آوارگان را باز خواهیم گرداند، اما جبهة النصرة اعلام کرده که
جولان را آزاد نخواهد کرد چرا که ساکنان آن کافر هستند. این در حالی است
که اغلب ساکنان جولان موحد به شمار میروند.
این
منبع درباره هویت ابو محمد الجولانی میگوید: کسی نمیداند نام اصلی او
چیست ولی الظواهری بنا به خواسته آمریکایی ها اصرار داشت فرماندهان این
گروه اردنی باشند و هیچ سوری نباید به این مقام دست یابد. دلیل وی این بود
که اگر یک سوری از این گروه فرار کند اسرار مهمی را در اختیار اطلاعات
سوریه قرار خواهد داد، حال آنکه اگر یک اردنی فرار نماید، این شخص توسط
اطلاعات اردن که با آمریکایی ها همکاری می کند بازگردانده میشود. این منبع
معتقد است فرماندهان جبهة النصرة اردنی هستند و تلاش افسر اطلاعاتی اردن
تنها انتقام از کسانی است القاعده را از بین بردند.ابومصعب الزرقاوی این
منبع همچنین در مورد "ابو مصعب الزرقاوی" فرمانده اردنی گروهک تروریستی
القاعده عراقمی گوید: زرقاوی، مبارزی خطرناک اما در عین حال بی بهره از
سیاست بود. آمریکاییها برای نشان دادن حسن نیت خود در قبال ایران و سوریه
وی را به قتل رساندند تا نشان دهند پایان تقسیم عراق و کشتار مردم این کشور
و حفظ منافع انتخاباتی آنها در صورتی عملی خواهد شد که حمله به نیروهای
این کشور پایان پذیرد.
این منبع میافزاید: بعد از پیروزی
حزب الله در جنگ 33روزه، ایران و سوریه تمام تلاشهای خود را برای خروج
اشغالگران از عراق به کار بستند. این تلاشها نتیجه داد و سرانجام آمریکا
موافقت نمود در چارچوب یک برنامه زمانی مشخص از این کشور خارج شود.
آمریکایی ها در حین خروج، الزرقاوی را که عامل کشتار عراقیها و تجزیه این
کشور بود به قتل رساندند. بنا به گفته این منبع، گفتمان طایفهای تا قبل از
ورود «ظواهری و جهاد» به تشکیلات القاعده در ادبیات این گروه وجود نداشت.
این
منبع تأکید می کند که گفتمان طایفهای بخصوص با آغاز اشغال عراق و شانتاژ
خبری گسترده شبکه الجزیره، افراد زیادی را فریفت. ما این موضوع را با خواهر
یکی از مبارزان القاعده که توجه زیادی به ماهیت این گروه دارد مطرح کردیم.
وی ضمن تأکید بر اینکه بن لادن سعی داشت بر اساس شرع دولتی اسلامی را
تشکیل دهد، طائفهای بودن گروه القاعده را رد کرد.
منبع مذکور
همچنین در پاسخ به این سؤال که آیا جبهة النصرة از تجربه عراق استفاده کرده
و از گفتمان تکفیری خود کاسته و کمتر به کشتار مردم پرداخته و از هدف قرار
دادن بقاع متبرکه دست برداشته است تا عراقیها بنا به گزارش یکی از اعضای
پیشین القاعده تشکیلاتی چون جنبش بیداری برای مقابله با این گروه تشکیل
ندهند، بیان داشت: جبهة النصرة استراتژی خود را تغییر نمیدهد چون اعضای آن
به این حقیقت پی خواهند برد، ضمن آنکه این جبهه در سوریه همان کاری را
انجام می دهد که در عراق انجام می داد و تنها تفاوت در حوزه پوشش رسانه ای
است چرا که در عراق، ارتش آمریکا در صحنه حضور داشت و میتوانست اوضاع را
کنترل نماید اما در سوریه، ارتش از بین نرفته و به همین خاطر عملیات این
گروه رسانهای نشده است.
این جبهه در حال حاضر به انهدام اماکن مقدس
شمال حلب و بخصوص منطقه اعزاز مشغول بوده و به کشتار شهروندان شدت بخشیده و
علاوه بر آنکه گفتمان طایفهای خود را محدود نکرده به جامعه جهانی هم توجه
نکرده است. چرا که واشنگتن و لندن کاملاً انفجارهایی را که این جبهه
مسؤولیت آن را در سوریه به عهده گرفته است، رد کرده است.
در
خصوص"ارتش آزاد" این منبع با لحنی تمسخرآمیز می گوید: من اطلاعاتی در
اختیار ندارم، اما بعید میدانم که چیزی به نام ارتش آزاد وجود داشته باشد،
باید بگویم بعضی از افسران سوریه به ترکیه فرار کردهاند و در برخی از
عملیات این جبهه شرکت کردهاند.این
منبع میافزاید: این استراتژی تازهای نیست و من معتقدم جبهة النصرة به
اعضای خود میگوید: به آنها دروغ نمیگوییم تا به ما در نابودی نظام سوریه
کمک کنند. در حقیقت این یک ترفند آمریکایی است که گفته شود کسانی که در
سوریه میجنگند نیروهای ارتش آزاد هستند. هدف این است که مشخص نشود واشنگتن
حامی جبهة النصرة است. آنچه به طور قاطع می توان از آن سخن گفت اینکه از
آغاز نبرد "جسر الشغور" تاکنون، جبهة النصرة و القاعده در سوریه عملیات
نظامی انجام داده اند وعدم وجود اختلاف بین آنها چیزی جز نمایشی دروغین
نیست.در این باره وقتی به این منبع گفته شد که رسانههای
سوریه نیز همین موضوع را بیان میکنند، پاسخ داد: من اخبار این رسانهها را
دنبال نمیکنم، اما خوب می دانم آنچه ارتش آزاد از آن سخن می گوید نبرد
آزادسازی شهر "المیادین" در نزدیکی مرزهای عراق است. اگر چه تمامی نبردها
به نام ارتش آزاد انجام شد و سخنگوی آن، رهبران سکولار اپوزیسیون بودند اما
وقتی ارتش کلاسیک عقب نشست و ارتش آزاد وارد صحنه شد، قوانین جبهة النصرة
به اجرا در آمد. افزون بر آنچه گفته شد ارتش آزاد، تنها در حوزه رسانه از
آن سخن به میان آمد زیرا عملیات تروریستی در خاک سوریه، تنها توسط جبهة
النصرة انجام شد.از همین رو من فکر می کنم ارتش آزاد در سوریه حضور نداشت و
در ترکیه و در مرزهای این کشور با سوریه مستقر شده بود.
قسمت پنجم : اجنه شکنجهگر در زندانهای مخفی آمریکا/ چرا جبهة النصرة کاری با فلسطین ندارد؟ چرا نیروهای القاعده و بخصوص جبهه النصرة در همه جای جهان به جز فلسطین فعالیت میکنند؟ از این مهمتر اینکه چرا مبارزانی از غزه محاصره شده و فلسطین راهی سوریه می شوند تا با تنها کشور عربی که در حال پیکار با رژیم صهیونیستی است مبارزه کنند؟ و ...
گروه بینالملل مشرق-- جبهة
النصرة از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های
تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این
کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارشهایی به نحوه شکلگیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.منابعی که به این اطلاعات استناد کردهاند بدون آنکه خود بدانند از
سیاستهای مکارانه دستگاههای اطلاعاتی آمریکا پرده برداشتهاند و
پاسخهایی را ارائه کردهاند که در این بخش و بخشهای دیگر به تفصیل درباره
آن سخن خواهیم گفت. قبل از پرداختن به جزئیات این مسئله که بسیاری از
رسانهها بر آن سرپوش گذاشتهاند باید از چگونگی تقسیم القاعده به نیروهای
مسلح کوچکتر سخن گفت. قبلاً گفته شد که آخرین گفتوگوهای آمریکا با طالبان
و القاعده در سال 1999 میلادی در عربستان توسط جرج پوش پدر صورت گرفت که
موضوع اصلی آن، خط انتقال انرژی از ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان
و در ادامه دستیابی به هدفی والاتر یعنی حضور در دریای مازندران بود.
آمریکاییها
20 سال برای دستیابی به این هدف مبارزه کردند ولی تا به امروز موفق
نشدهاند. طالبان این موضوع را درک کرده است از همین رو شرط همراهی با این
سیاست را به رسمیت شناختن خود در سطح بینالملل دانسته است. آمریکاییها از
پذیرش این موضوع خودداری کردند و به همین جهت طالبان به این"معامله یک
طرفه" تن نداده است. این نشست بینتیجه زمینه را برای آغاز حمله آمریکا به
افغانستان توسط جرج بوش پسر و تیم جنگی چهار نفره از کارکنان شرکتهای نفت و
گاز فراهم کرد. اختلاف بین آمریکا و طالبان باعث ایجاد اختلافاتی بین
خاندان حاکم در عربستان شد. آنچه به طور قطع نمیتوان در مورد آن سخن گفت
موضوع بنلادن است که در این طرح اقتصادی شریک بود. در بخش پیشین گفته شد
که بنلادن از منافع شرکتهای ویژه خود حمایت نکرد و به جای آن، از طالبان
دفاع نمود.
بینتیجهماندن
نشست آمریکاییها با طالبان باعث شد تا محوری که در افغانستان با شوروی و
دولت کمونیستی این کشور مبارزه میکرد، راه تجزیه را طی کند. در حقیقت
آمریکاییها گزینه جنگ را انتخاب کردند و خاندان آل سعود به دو دسته تقسیم
شدند. برخی چون سعود الفیصل، وزیر خارجه این کشور نمیتوانست خشم
آمریکاییها را تحمل کند و برخی نیز چون بندر بنسلطان، دوست نزدیک جرج بوش
کاملاً با این طرح مخالفت کردند.
دلایل مخالفت عربستان، این بود که
آمریکا با به رسمیتشناختن طالبان به عنوان دولت حاکم در افغانستان، در
صدد رویگردانی از آل سعود است.
منابعی که ما در اختیار داریم حاکی
از آن است که بنلادن طرف سوم این ماجرا بوده است. او از طرفی در پی ایجاد
دولتی اسلامی بود و روش حکومتی آل سعود که الهام گرفته از اروپای قرون وسطی
بود را رد می کرد و از طرفی شریک آمریکاییها بود و در درجه سوم حامی
طالبان بود. بر اساس آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که همراهی بنلادن با
طالبان باعث شد تا آمریکاییها به کمک اخوان المسلمین، گروه القاعده را
متلاشی و به دستههایی کوچکتر و تحت نظارت مستقیم این کشور تقسیم نمایند.
جالب توجه است که آمریکا، بنگاه خبر پراکنی عربستان را محدود و آن را با
حجمی گسترده تر به قطر انتقال دادند. بدین شکل قطر، نه تنها به پایگاه
آمریکائیها در منطقه تبدیل شد که در تقسیم القاعده به دستههای کوچکتر
نیز همراهی کرد.
تمام
نیروهایی که از عربستان راهی پاکستان میشدند قبل از ورود به این کشور،
عازم قطر و از آنجا به گوانتانامو و زندانهای مخفی آمریکا منتقل میشدند
تا مخالفان طرحهای این کشور در عربستان در انزوا قرار گیرند. در همین
راستا آمریکاییها از اختلاف بین بنلادن و آلسعود استفاده کردند تا
مخالفان خود در این کشور را به زانو در آورند. بدین منظور بمب گذاریها در
عربستان شروع شد و آمریکاییها به کمک شبکه الجزیره، حمله رسانهای به
مقامات آل سعود را آغاز کردند. آنها ضمن زیر سؤال بردن حقوق بشر در
عربستان، مستقیماً مقامات مخالف خود در عربستان را مورد هدف قرار دادند که
از آن جمله میتوان به شکست بندر بنسلطان در معامله "یمامه" اشار کرد. این
اقدامات همچنان ادامه یافت تا اینکه مخالفان آمریکا در عربستان سر تسلیم
فرود آوردند و با طرح کاخ سفید موافقت کردند.
در
خصوص حمله به افغانستان باید گفت آمریکا تصمیم گرفت به گونهای
برنامهریزی کند که در برنامه نظامی خود با مشکل مواجه نشود. آمریکاییها
توانستند به کمک شبکه پشتیبانی القاعده و مزدوران خود در این گروه و نیز
گروههای تازه وارد، این جبهه را منحرف کنند. این در حالی بود که آنها در
منحرف کردن طالبان کاملاً شکست خوردند. علت اصلی این امر گزارشی بود که
دستگاه اطلاعاتی بیگانه به "حکمتیار" ارائه کرد. در
این گزارش آمده بود که رجب طیب اردوغان که در برابر حکمتیار خضوع کرده، بر
دستان وی بوسه میزند و نیرو به افغانستان اعزام مینماید مزدور
دستگاههای اطلاعاتی آمریکاست و در صورت حمله به افغانستان به واشنگتن کمک
خواهد کرد. گذر زمان این حقیقت را به اثبات رساند چرا که با آغاز حمله
آمریکا به افغانستان، حزب اردوغان در ترکیه به قدرت رسید و با ناتو در جنگ
با این کشور همکاری نمود. بسیاری از نیروهای ترکیه در این جنگ کشته
شدند، ولی ناتو هویت آنها را فاش نکرد. این اقدام ترکیه باعث شد تا طالبان
در پی نابودی مزدوران واشنگتن باشد چرا که در گزارشی که به دست طالبان
رسیده بود اسامی مزدوران آمریکا در این گروه دیده میشد. این در حالی است
که منبعی که این گزارش را به طالبان ارائه کرد در قبال تجزیه گروه القاعده
هیچ عکسالعملی از خود نشان نداد. چرا که نمیدانست آمریکاییها با زیرکی
تمام، این گروه را به دستههای تروریستی کوچکتر و تحت نظارت مستقیم خود
تقسیم خواهند کرد. به هر حال این امر باعث شد تا واشنگتن با تقسیم گروه
القاعده به دستههای کوچکتر، آن را تقویت نماید. به این ترتیب کسانی که
راهی قطر میشدند تا از آنجا به پاکستان بروند و به القاعده بپیوندند از
زندانهای مخفی آمریکا سر در میآوردند.
در
این زندانها اسرار زیادی نهفته است که نشان میدهد چگونه بسیاری از
مجاهدین که قصد رفتن به فلسطین را داشتند عازم کشورهای عربی شدند تا به
خدمت آمریکا درآیند.تصادفی
نبود که الظواهری و جورج بوش با هم متفقالقول باشند. زیرا الظواهری که
مدعی مبارزه با واشنگتن بود، این بار در پی پیکار با صلیبیها بود، نه به
دنبال جهاد با آمریکاییها و ناتو. جرج بوش هم در حمله به افغانستان، از
نبرد صلیبی سخن گفت. از همین جا بود که اهانت به اسلام و پیامبر(ص) در غرب
آغاز شد و درک این امر تنها با اطلاع از شکنجه با "جن" در زندانهای مخفی
آمریکا میسر خواهد شد.در
بخشهای آینده در مورد شکنجه با "جن" و تأسیس "جبهة النصره" سخن خواهیم
گفت. این سؤال مطرح خواهد شد که آیا واقعاً شکنجه به کمک جن بوده است یا
اینکه یک فناوری آمریکایی دخیل بوده است؟ این که چطور جن توانسته است مسیر
القاعدهایها را تغییر دهد حقایق ناشناختهای است که از مکر و حیله
آمریکاییها خبر میدهد.
قسمت ششم : رابطه تروریست های جبهة النصرة با «جن» های گوانتانامو
جالب است جوانی که ادعا داشت توسط جن شکنجه شده است بعد از تغییر افکارش به شدت توسط خانوادهاش کنترل شد. وی بارها سعی داشت به "جبهة النصرة" بپیوندد ولی یکی از نزدیکانش سعی کرد بدون استفاده از کمک پزشک پیامدهای زندان گوانتامو را از ذهن و رفتار وی خارج سازد.
گروه بینالملل مشرق-- جبهة
النصرة از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های
تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این
کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارشهایی به نحوه شکلگیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است. یکی از زندانیان گوانتانامو میگوید با آغاز انتفاضه الاقصی در پی رفتن به
فلسطین برآمدم. در یکی از مساجد عربستان که از جهاد سخن گفته میشد با
گروهی که به زعم خود برای حمایت از انتفاضه کمک جمعآوری می کرد، آشنا
شدم. آنها به من گفتند افغانستان آزاد شده است و الان نوبت فلسطین است. من
دریافتم که بن لادن، لشکر آزادسازی قدس را در افغانستان تاسیس کرده است از
همین رو بدون هیچ شکی با هزینه شخصی خود راهی قطر شدم تا از آنجا به
پاکستان و مناطق قبایلی بروم.
در این کشور آنگاه که برای رفتن به
مراکز آموزشی واقع در افغانستان لحظه شماری می کردم برخی از ساکنان مرا
ربودند و در نهایت از زندان گوانتانامو سر در آوردم. در این زندان دهها
نیروی داوطلب دیگر نیز وجود داشتند و من چندین سال در آنجا ماندم. این شخص
میافزاید: در زندانهایی که به سر بردم بسیار شکنجه شدم تا اینکه به
گوانتانامو منتقل و به شکلی وحشیانه توسط جن مورد شکنجه واقع شدم!
این
شخص در مورد جن زیاد صحبت کرد ولی وقتی از او در اینباره سوال کردیم خیلی
متاثر شد. هدف ما این بود که از ماهیت و حقیقت این ترفند و نیرنگ
آمریکاییها که بسیار بحث برانگیز شده بود مطلع شویم ولی به نکته عجیبتری
پی بردیم که ماهیت این نیرنگ را از یاد ما برد. به گفته این جوان کسی که وی
را شکنجه داده خود پاپ بوده و بعد از رهایی از زندان تصویر او را از
تلویزیون مشاهده نموده است و همچنان با دیدن این تصویر احساس ترس میکند.
یکی
از نزدیکان این شخص میگفت وی قبل از ورود به زندان به این مسایل ایمان
نداشت. به هر حال وی که بعد از خروج از گوانتانامو تمام افکارش تغییر کرده
بود به وجود جن ایمان داشت و باور نداشت کسی در زندان جن را دیده باشد.
جالب است که اقدام دستگاه اطلاعاتی امریکا مبنی بر شکنجه زندانیان با
تکنولوژی های پیشرفته که تصویر جن را در ذهن تداعی میکند با تلاشهای
سازمان یافته در غرب برای اهانت به اسلام و پیامبر (ص) و نیز آغاز عملیات
تروریستی بر ضد مسیحیان عراق که مهاجرت بسیاری از آنان را در پی داشته
همزمان شده است.
روانشناسان و متخصصان حوزه رفتار شناسی بر این باورند که
استفاده دستگاههای اطلاعاتی آمریکا از تکنولوژیهایی که شکنجه گر را جن و
به شکل پاپ معرفی میکند باعث می شود تا شخصی که اندک ایمانی به عالم غیب و
سحر داشته یا در کودکی چیزی در این زمینه آموخته است برای خود دشمنی شخصی
متصور شود که رهایی از آن نیازمند درمانی طولانیمدت میباشد. آنها معتقدند
این دشمن، به دشمن اصلی وی تبدیل خواهد شد.
کارشناسان بر این
باورند که عناصر وابسته به دستگاههای اطلاعاتی آمریکا این افراد را زندانی و
شکنجه می کنند تا به موج شیعه ستیزی دامن زنند و شیعه را بر اهل تسنن
بشورانند. به اعتقاد این افراد، اقدام دستگاههای اطلاعاتی امریکا، ترفندی
عجیب برای شستشوی مغزی بسیاری از تروریست هاست و باعث میشود تا مردان و
زنان تروریست در اماکن عمومی، عملیات انتحاری انجام دهند.
یکی
از منابع درباره این روش پلید دستگاههای اطلاعاتی آمریکا میگوید: برخی از
عربستانیها که وابسته به هیچ تشکیلاتی نیستند و برای دلالی به پاکستان
میروند دستگیر و راهی گوانتانامو شده و به تروریستهای حرفهای تبدیل
میشوند.
جالب است جوانی که ادعا داشت توسط جن شکنجه شده است بعد از
تغییر افکارش به شدت توسط خانوادهاش کنترل شد. وی بارها سعی داشت به
"جبهة النصرة" بپیوندد ولی یکی از نزدیکانش سعی کرد بدون استفاده از کمک
پزشک پیامدهای زندان گوانتامو را از ذهن و رفتار وی خارج سازد. وی توانست
تا حدودی افکار تروریستی را از ذهن وی خارج کند، زیرا کسی که قبل از ورود
به گوانتانامو در اندیشه مبارزه با صهیونیستها بوده تا مدت زیادی به
مبارزه با صلیبیها میاندیشد و این همان چیزی است که جبهة النصرة و
القاعده و جورج بوش پسر بدان توجه داشتند.
در خصوص جبهة النصرة گفته
میشود این جبهه با ساماندهی گروه جند الشام" در سال 2008م شکل گرفت
بسیاری از فرماندهان و نیروهای این جبهه بعد از شکست صهیونیستها در حمله
به غزه در زندانهای مخفی آمریکا و دوستان هم پیمان آن چون قطر، ترکیه و
عربستان شستشوی مغزی می شدند. منابع از آن حکایت دارند که زندانهای عراق،
لبنان، مصر و اردن به روش های دیگر برای همین هدف مورد استفاده قرار
گرفتند. در تأیید این امر باید به فرار بسیاری از تروریستها از زندانها و
رفتن آنها به سوریه اشاره کرد.
شایان
ذکر است که پوتین در یک نشست مطبوعاتی درباره کسانی که از زندان های
آمریکا خارج و بعد از دفاع از منافع آمریکا دوباره به آنجا برمیگردند،
گفت: در حال حاضر درب زندان گوانتانامو باز شده و زندانیان برای انجام
فعالیتهای تروریستی راهی سوریه شدهاند. نباید فراموش کرد که آن شهروندان
به حامیان خود ضربه خواهند زد. آنها - نیروهای القاعده- نباید فراموش کنند
که زندانی چون زندان گوانتانامو در کوبا برایشان ساخته خواهد شد. بار دیگر
تأکید میکنم که این سیاست عملی خواهد شد و پیامدهای وخیمی در بر خواهد
داشت.به نظر می رسد گفته
یکی از زندانیان سابق گوانتانامو مؤید این گفته پوتین باشد و از این حقیقت
پرده بردارد که چرا عدهای برای حفظ منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی مبارزه
میکنند و دوباره به زندانهایشان بر میگردند.
مهمتر از آنچه گفته
شد باید به همزمانی سخن گفتن از یهودیت اسرائیل و آغاز عملیات اهانت به
اسلام و تشویق افراط گرایی و دامن زدن به اختلافات طایفهای اشاره کرد. اگر
چه آمریکا در مقوله انتقال گاز که بدان اشاره شد، منافع خود را جستجو می
کند اما مهمتر از آن حمایت از رژیم صهیونیستی مورد توجه است، رژیمی که در
پی تقسیم منطقه به دولتهای کوچک طایفهای و توجیه اخراج بیشتر ساکنان
فلسطین است. جالب است که ترفند آمریکا عیان است ولی ما غالباً متوجه نمی
شویم.
جورج
بوش بدین جهت از نبرد صلیبی سخن گفت که دین ستیزی را در منطقه رواج دهد و
کاریکاتورهای اهانت آمیز در غرب تنها وسیلهای برای دامن زدن به افراط
گرایی و دیگر ستیزی بود. افزون بر این، شکنجه زندانیان با "جن" جزئی از
عملیات تغییر دشمن بشر و نهادینه کردن کینه قومیتها در درون وی به شمار می
رود. به طور قطع میتوان گفت که تمامی شاخههای القاعده ابزاری آمریکایی
برای اخراج مسیحیها از خاورمیانه و تحریک اقلیت ها برای استقلال خواهی و
تشکیل دولتهای طائفهای بود. همین اقدام را قبلاً انگلیسیها برای تثبیت
رژیم صهیونیستی و افکار وهابی در منطقه انجام دادند. این زندانی یکی از
عناصری است که تحت فشار آمریکائیها به مانند دیگر همگنان خود برای پیوستن
به جبهة النصرة آماده شده است؛ اما چنانکه گفته شد نزدیکانش او را از انجام
فعالیت های تروریستی بازداشتند.
قسمت هفتم : دام جنسی صهیونیستها برای پیوستن به جبهة النصرةمسؤولیت تأسیس جبهه تروریستی النصرة به واشنگتن، عربستان، قطر و ترکیه محدود نمیشود و رژیم صهیونیستی و سازمانهای جاسوسیاش نیز نقش مهمی در این زمینه ایفا میکنند.
گروه بینالملل مشرق-- جبهة
النصرة از مهمترین گروهای ضد نظام بشار اسد به شمار آمده که با حمایت های
تسلیحاتی آمریکا، غرب و متحدان منطقه ای خود توانسته فجایع بزرگی در این
کشور رقم بزند. از این رو "مشرق" با انتشار سلسله گزارشهایی به نحوه شکلگیری و دوام این گروه در منطقه و از جمله سوریه پرداخته است.
واشنگتن عامل اصلی افراطگرایی و زندانهای مخفی آن و مساجد عربستان سعودی
مأمن افراطیون بوده است. جمعآوری عناصر افراطی البته تنها به واشنگتن،
عربستان، قطر و ترکیه محدود نمیشود و باید گفت این رژیم صهیونیستی است که
عناصر افراطی را پرورش داده، فرماندهان آنها را تعیین نموده و تصاویر
عملیات گروه القاعده را در عراق، چچن و افغانستان منتشر نموده است.
این
رژیم به منظور تثبیت دولت یهودی اسرائیل و درگیر ساختن اعراب با یکدیگر،
بیشترین استفاده را در ایجاد افراط گرایی در منطقه و سوق دادن اقلیت ها به
سمت استقلال خواهی داشته است.
ماجرای دستگیری"ن"، مزدور این رژیم در
لبنان که عامل شهادت برادرش شد یکی از مهمترین شواهد نقش رژیم صهیونیستی
در تأسیس «جبهة النصرة» و گروههای افراطی بوده است.
اعترافات این شخص و
دیگر عناصر جبهة النصرة نشان میدهد که عناصری که مستقیماً با موساد در
ارتباط هستند به طور مخفیانه اقدام به شناسایی افراد متدین مینمایند. این
افراد با مشاهده فیلمهای عملیات گروه القاعده بخصوص در عراق و تقویت حس
تنفر نسبت به مسیحیان و شیعیان و دیگر اقلیتها به خدمت موساد در میآیند و
اعضا و فرماندهان جبهة النصرة میشوند.
در صورتی که مشخص شود این
فرد به طور کورکورانه به جبهة النصرة وارد نمیشود، عوامل موساد با به دام
انداختن وی در تله مسائل غیر اخلاقی به هدف خود دست مییابند. داستان
مزدوری"ن" که در سایت شاخه نظامی گردانهای جهاد اسلامی و دیگر سایتهای
فلسطینی منتشر شد، به خوبی نشان میدهد که موساد به طور مستقیم در فراهم
آوردن نیرو برای جبهة النصرة مشارکت داشته است، چرا که این مزدور می گوید
فیلمهای غیر اخلاقی باعث شد برادرم را ترور کنم.
این فرد میگوید:
مسئول من مدام فیلم عملیاتهای گروه القاعده در عراق، چچن و افغانستان را
به من نشان میداد. اینها همان فیلم هایی است که جبهة النصرة با استفاده از
آن به جذب نیرو برای انجام فعالیت تروریستی در سوریه اقدام مینمود و در
مساجد عربستان و قطر پخش میشد و جریان سلفی اردن برای تغذیه این جبهه از
آنها استفاده مینمود.
لیدر
این فرد نتوانست وی را بفریبد تا کورکورانه در خدمت فرماندهان جبهة النصرة
درآید، چرا که این فرد از خانواده مقاومت بود و تنها رژیم صهیونیستی را
دشمن خود میدانست، از همین رو موساد سعی نمود به جای استفاده از فیلمهای
مذکور، از فیلمهای غیر اخلاقی برای جذب وی به عنوان جاسوس استفاده نماید.
لیدر
وی با معرفی یک فاحشه که برای موساد کار میکرد و ادعای اینکه خواهر اوست
که با شوهرش اختلاف دارد، توانست او را بفریبد به این معنا که از وی خواست
از این زن محافظت کند و با خوراندن یک معجون تحریک کننده میل جنسی به او،
هر دو را با هم تنها گذاشت. با این اقدام،"ن" به طور علنی و بدون هیچ
هزینهای به خدمت موساد درآمد. موساد او را تهدید نمود که در صورت عدم
همکاری فیلم مستهجن وی پخش میشود و کارش به جایی رسید که با نصب وسیله
ردیاب بر روی خودروی برادرش که از نیروهای مقاومت بود و در اندیشه به اسارت
بردن سربازان صهیونیستها بود، زمینه شناسایی و انهدام خودرو وی توسط
موشکهای این رژیم را فراهم آورد.
پیگیریها حاکی از آن است که
موساد فعالانه در پی ایجاد جبهة النصرة بوده است و مواردی چون قضیه این
مزدور به کرات و به اشکال مختلف به وقوع پیوسته است. به این معنا که موساد
عدهای را به کمک فیلمهای عملیات طالبان فریفته و به خدمت فرماندهان جبهة
النصرة در آورده است. در این میان افرادی که با این روش جذب نشدهاند با
فیلمهای غیراخلاقی فریفتهشده و به جاسوسان این رژیم و فرماندهان جبهه
مذکور تبدیل شدهاند.
در
این باره باید به "رائد گوری" 27 ساله اشاره کرد. وی که عامل نصب پرچم
رژیم صهیونیستی در حمص میباشد از همان آغاز حوادث به عنوان فرمانده
تروریستها در "بابا عمرو" انتخاب شد. منابع حاکی از آن است که وی هنوز در
حمص متواری است و نیروهای امنیتی سوریه خواهان به اسارت گرفتن وی هستند.
رفتار وی نشان میدهد که از افرادی میباشد که در تله شهوت گرفتار آمده
است. اطلاعاتی که جهینه نیوز در حمص بدان دست یافته، حاکی از آن است که
گوری به هنگام سیطره بر بابا عمرو، هر شب را حداقل با چهار زن سپری میکرده
است. گفته می شود وی با ربودن زنی از شوهرش و طلاق وی، او را به زنی گرفته
و پس از یک هفته طلاق داده است.
جوانی دیگر به نام "محمد ادریس"
مفتی جبهة النصرة و صاحب فتوای مشهور «هر سرباز و افسر ارتش سوریه که به
اسارت گرفته میشود باید بدنش به شش قطعه تقسیم شود.» نیز به حب شهوت معروف
است و منابع از آن حکایت دارد که موساد پس از آنکه نتوانست وی را با
فیلمهای عملیات طالبان بفریبد، از فیلمهای غیر اخلاقی استفاده نمود. این
شخص در پی عملیات پاکسازی ارتش سوریه زخمی شد و نیروهای امنیتی سوریه با
هدف دستیابی به اطلاعاتش سعی کردند وی را از مرگ نجات دهند، ولی موفق
نشدند.
تحقیقات
نشان می دهد که داستان "ن" برای بسیاری از افراد دیگر اتفاق افتاده است.
به این معنا که یکی از مأموران موساد آنها را به عضویت جبهة النصرة و دیگر
گروههای مسلح که بعداً به این جبهه پیوستند، درآورده و در نهایت خودش از
سوریه گریخت. در بخشهای دیگر بیشتر درباره چگونگی جذب این نیروها سخن
خواهیم گفت و روشن خواهد شد که چگونه عملیات ارتش آزاد به پیروزی جبهة
النصرة منجر شد و خود این ارتش ناشناخته و مخفی باقی ماند؟
قسمت اول : جبهة النصرة چگونه در سوریه تشکیل شد؟
قسمت دوم : جبهة النصرة چگونه با رژیم صهیونیستی پیوند خورد؟قسمت سوم : سناریوی براندازی دولت سوریه کجا و چگونه کلید خورد؟
قسمت چهارم : چرا اکثر فرماندهان جبهة النصرة اردنی هستند؟
قسمت پنجم : اجنه شکنجهگر در زندانهای مخفی آمریکا/ چرا جبهة النصرة کاری با فلسطین ندارد؟قسمت ششم : رابطه تروریست های جبهة النصرة با «جن» های گوانتانامو
قسمت هفتم : دام جنسی صهیونیستها برای پیوستن به جبهة النصرة
عالی بود .متشکرم از این اطلاعات