مقاله تحلیلی از علل ریشههای جنگ لفظی واشنگتن ـ پیونگیانگ
علیرضا خانی
بحران در روابط آمریکا با کره شمالی طی ده روز اخیر به بالاترین سطح خود رسید. رهبران کره شمالی گفتهاند که هنگام نابودی «امپریالیسم» فرا رسیده است. آمریکا هواپیماهای استراتژیک «بی2» به پایگاههای خود در کره جنوبی اعزام و مانور نظامی گستردهای به پا کرده است. واشنگتن همچنین اعلام کرده که سریعاً موشکهای تدافعی ضدموشک در جزیره «گوام» مستقر میکند.
آمریکاییها همچنین آشکارا گفتهاند که هواپیماهای «بی2» قابلیت حمل بمب اتمی دارد و رهبر کره شمالی نیز همزمان اجازه استفاده پیشدستانه از سلاح اتمی را در صورت بروز درگیری، به ارتش خود داده است. وزیر دفاع آمریکا تهدید کره شمالی را جدی قلمداد کرده و دبیرکل سازمان ملل نیز که خود ملیت کرهای دارد، از بروز جنگی ویرانگر اظهار نگرانی شدید کرده است.
با همه این احوال، هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که کشوری کوچک، ضعیف و فقیر چون کره شمالی با 22 میلیون جمعیت در آن گوشه شرق دور، یکجانبه و بیمحابا، به اتکای سلاح اتمیای که اخیراً آزمایش کرده و اساساً معلوم نیست تا چه حد کارایی داشته باشد، بخواهد وارد جنگ با آمریکا شود و امپریالیسم را نابود کند! این حقیقتی است که هم رهبران کمونیست کره شمالی میدانند و هم آمریکاییها.
از آنسو آمریکاییها نیز در موقعیتی نیستند که جنگی تازه را آغاز کنند که احتمالاً اتمی هم باشد، نه اقتصاد آمریکا در شرایط بیسامان فعلی اجازه جنگ را میدهد و نه افکار عمومی مردمان این کشور.
همین جا این پرسش مطرح میشود که پس این هیاهو و درشتگویی دو طرف، در این زمان، برای چیست و چه اهدافی را دنبال میکند؟
پاسخ این پرسش را نمیتوان در کلام سیاسیون و نظامیون آمریکایی یافت. آنها همچنان از تحملناپذیری آمریکا در برابر اتمی شدن کره شمالی سخن میگویند و با لفاظیها و بازیهای کلامی، سعی دارند اهداف اصلی این جنگ لفظی نمایشی را پنهان کنند. پاسخ پرسش فوق را باید در ساختار اقتصادی آمریکا و جهان غرب جستجو کرد.
بحران اقتصادی بیش از 7 سال است گریبان اقتصاد جهان غرب را گرفته است. «جنش والاستریت» در آمریکا و تظاهرات مداوم و حتی خشونتآمیز صنفی و کارگری و مردمی در جای جای اروپا، فقط بخشی از عوارض آن است. رشد اقتصادی آمریکا در برخی از این سالها به صفر نزدیک شد. نرخ بیکاری در ایالات متحده دو رقمی شده است و اخیراً اعلام شد که نرخ بیکاری در 17 کشور اتحادیه اروپا به رقم بیسابقه 12 درصد رسید. این نرخ بیکاری تا یک دهه پیش، فقط برازنده کشورهای ضعیف و عقبمانده آفریقایی و آسیایی بود.
این سوی عالم، در قاره پهناور آسیا، اتفاقات دیگری میافتد. چین همچنان به رشد افسانهای خود ـ فارغ از همه هزینههایی که آمریکاییها صرف حفظ جایگاه ابرقدرتی خود در جای جای عالم میکنند ـ ادامه میدهد.
هند اقتصادی نوظهور است که به سرعت تلاش دارد تا سهم خود را از اقتصاد، همپای جمیعیت میلیاردیاش، بالا ببرد. اقتصاد روسیه نیز، پس از همه ناملایمات زمان فروپاشی شوروی تاکنون، سر برداشته است.
جدیدترین آمار میگوید که اقتصاد جهان در سال بحرانی 2012 میلادی 2 درصد رشد داشته است که بیش از نیمی از آن(یعنی55 درصد) مرهون پنج کشور چین، هند، روسیه، برزیل و آفریقای جنوبی است.
بعد از فروپاشی شوروی و ضعف بلوک سیاسی کمونیسم، «جنگ سرد» میان آمریکا و شوروی، جای خود را به جنگ ارزی(currency war) میان دو بلوک اقتصاد سرمایهداری (آمریکا و اروپا) با اقتصاد چینی داد.
چینیها، بویژه طی یک دهه اخیر با بازی هوشمندانه اقتصادی، از یک سو خود را دور از همه اتفاقات هزینهزای دنیا نگه داشتند و از سویی با جنگ ارزی و کاستن مستمر از ارزش پول خود، دو قاره متخاصم را در تراز منفی تجاری قرار دادند. روند صادرات چین به آمریکا و اروپا طی سالیان اخیر مستمراً افزایش یافته و تراز تجاری مثبت را برای چین به همراه آورده است. در آن سو، کسری تراز تجاری آمریکا در سال 2012 به 475 میلیارد دلار رسید که بزرگترین کسری تراز تجاری در تاریخ است. از این میزان حدود 300 میلیارد دلار فقط به کسری تراز تجاری آمریکا در برابر چین مربوط است. معنی ساده این سخن آن است که صادرات چین به آمریکا در طول این سال 300 میلیارد دلار بیشتر از صادرات آمریکا به چین بوده است.
آمریکاییها، اینک پس از سالها تنفس در بحران اقتصادی، فضای زیست اقتصادی چین را نسبت به وضعیت خود، ناعادلانه میدانند و گمان میکنند بخشی از سهمشان در اقتصاد جهانی توسط چین غصب شده است، بویژه آنکه در جنگ ارزی مغلوب چینیها شدهاند.
اکنون، به نظر میرسد، بالا کشیدن فتیله بحران در کرهشمالی، کاری از پیش طراحی شده و تعمدی توسط برنامهریزان آمریکایی است. آمریکاییها با شناختی که از ویژگیهای شخصیتی و روانشناسی رهبران دیکتاتوری کره شمالی دارند، موذیانه آنها را تحریک کردند که سخنانی تند و تهدیدآمیز بر زبان برانند و دست به تحرکات نظامی بزنند تا بتوانند با استفاده از ابزارهای رسانهای بحران مصنوعی بزرگی خلق کنند و دست به تهدید متقابل بزنند.
آمریکاییها، کره شمالی را حیاط خلوت چین میدانند و باور دارند که تهدید کردن کره شمالی نوعی تهدید ضمنی چین است و چینیها اگر آرامش طلایی خود را که یکی از بزرگترین عوامل رشد افسانهایشان است، در خطر ببینند حاضر خواهند شد بخشی از «بازار» جهانی را به جهان سرمایهداری به رهبری آمریکا واگذار کنند. با این کار، در واقع بخشی از رشد اقتصادی چین به آمریکا و اروپا منتقل خواهد شد که میتواند گشایشی در بحران اقتصادی غرب حاصل کند.
در واقع این بار، آمریکایی ها می خواهند برخلاف جنگ عراق و افغانستان، بدون شلیک حتی یک گلوله، صرفاً با به اوج رساندن فضای «تهدید» امتیاز بزرگی به دست آورند.
سکوت معنادار و برخورد بسیار محتاطانه چینیها با بحران مصنوعی کره، نشانه درک چینیها از این برنامه است. اما آیا چین حاضر خواهد شد در این بازی، امتیاز درشتی به آمریکا دهد؟
سلام دوست عزیز خسته نباشید من از دوستان قدیمی شما هستم اگر مایل به تبادل لینک باشید لینک کنیم دیگه . منو با نام او می آید - اشعار مهدوی لینک کن شماهم لینک شدید
سلام
لینک شدی دوست قدیمی !