به راستی احمدینژاد چه کار خوبی کرد در مراسم تشییع جنازه مردی که دو میلیون نفر در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند حضور یافت و نسبت به او و مادر سالخوردهاش ادای احترام کرد. حرکت و رفتار در خور یک سیاستمدار بزرگ. دست از عیبجویی و خردهگیریها برداریم و مفهوم راستین حرکت او را ارج نهیم.
خسرو معتضد:
امروز عدهای در داخل کشور تمام مسائل مهم ایران و دنیا را رها کرده و در خصوص نحوه تسلیت گفتن دکتر احمدینژاد در مرگ چاوز رئیسجمهوری کشور دوست ونزوئلا و اینکه احمدینژاد در مرگ چاوز اشک ریخته یا تابوت او را بوسیده است موضع گرفتهاند.
وای، وای چه فاجعهای؟! اتفاق بزرگتر و فجیعتر و باورنکردنیتر اینکه مادر سالخورده هوگو چاوز که 85 سال سن دارد دست روی دست احمدینژاد گذاشته و از او تشکر کرده که این همه راه را تا کاراکاس پیموده و این مرگ نابهنگام را به مادر آن مرد تسلیت گفته است.
من نمیدانم اینان که اینقدر دم از اسلام و اسلامشناسی میزنند چرا ماجرای مرد یهودی را که در مدینه به سر پیامبر اسلام(ص) خاکروبه میریخت و چون روزی نریخت پیامبر متعجب شد و سرزده به خانه دشمن خود رفت و دید بیمار و بستری شده است و از او عیادت کرد را نخواندهاند؟
آخر این چه روشی است که کینه و دشمنی را حتی نسبت به یک دوست استراتژیک جمهوری اسلامی ایران روا می دارد؟ فرض میکنیم مادر چاوز دست روی دست رئیسجمهوری ایران گذاشته است؛ آن زن سالخورده هشتادو پنج ساله ونزوئلایی از کجا میدانسته این کار یعنی دست گذاشتن یک پیرزن روی دست یک رئیسجمهوری تقریباً مسن خلاف عرف و عادت است؟ نکته دیگر اینکه، احمدینژاد چه میکرد؟ اگر سراسیمه دست پس میکشید آن زن فرزند از دست داده چه میاندیشید؟ خبرنگاران و عکاسان و فیلمبرداران این دست پس کشیدن غیرعرف و نزاکت را روی عکس و فیلم ثبت نکرده و به جهانیان نشان نمیدادند و نمیگفتند بفرمایید این هم نزاکت و ادب یک دیپلمات سرشناس ایرانی؟آخر فرض میگیریم یک پیرزن هشتادساله به نشان تشکر و قدردانی دست روی دست رئیسجمهوری ایران که صاحب عروس و داماد و نوه هم شده گذاشت، سقف آسمان بر زمین فرود آمد؟ عفت و عصمت در جهان از میان رفت؟ حیف دقت آقایان نمایندگان مجلس و هر کس از شخصیتها نیست که صرف این گلهگذاریها و خردهگیریهای بچگانه شود.کسانی که تاریخ را میدانند یا میخوانند و کلی از عوالم واقعیات را درک میکنند کاملاً آگاه هستند که ونزوئلا از سالهای دور پیوسته در جریان مبارزه با کارتلهای نفتی کنار ما بوده است.
نخستین تماسها در سال 1313 ه. ش آغاز شد. در سال 1328 ه. ش به شهادت مطبوعات آن زمان هیأتی سه نفره از کارشناسان برجسته شرکت هیدروکربن ونزوئلا به ایران آمد تا حدود یک سال و چندماه پیش از ملی شدن نفت در ایران، راهکارهای لازم را به دکتر مصدق و اعضای جبهه ملی در مبارزه با شرکت استعماری نفت انگلیس و ایران ارائه دهد.
ونزوئلا با اعزام کارشناسان نفتی خود در سال 1328 موجبات تعجب و نگرانی انگلیسیها را فراهم آورد.ونزوئلا در سال 1960 جزو نخستین اعضای اوپک بود. حکومتهای پیش از هوگو چاوز محبوبیتی در میان مردم ونزوئلا نداشتند. حکومت رافائل کالدراو حکومت آندرس پرز که دست نشانده امریکا بودند با عدم اقبال مردم کشورشان مواجه بودند. در سالهای دور تبانکورت رجل ملی ونزوئلا که درصدد ملی کردن صنعت نفت ونزوئلا برآمده بود با توطئه سیا CIA سرنگون شده بود.
شاه و شهبانو هنگامی که در سال 1354 به کاراکاس سفر کردند از این که عده بسیار ناچیزی به استقبال آنان آمده بودند تعجب کرده و عصبانی شدند. شهبانو میگوید: چرا کسی جلوی در مقر ریاست جمهوری جمع نشده که من برای او دست تکان بدهم؟ چرا هیچکس در خیابانها اجتماع نکرده بود که من به ابراز احساسات او پاسخ بدهم؟سفیر (فرمانفرمایان) میگوید: مردم ونزوئلا کاری با دولت خود ندارند و اگر دولت هم از آنان دعوت کند به استقبال مهمانهای رژیم و دولت نخواهند آمد.
سفیر سپس به شهبانو دلداری میدهد که تعدادی مهمان برای شب ضیافت در سفارتخانه دعوت کرده است و آنان به علیا حضرت ابراز احساسات خواهند کرد. (کتاب خون و نفت نوشته منوچهر فرمانفرماییان) هوگو چاوز در چنین کشوری در دهه 1990 برسر کار آمد. او نفت را ملی کرد.چاوز مردی برخاسته از میان مردم بود. شماری از قلمزنان ما چاوز را از روی تفسیرهای خصمانه و موذیانه صدای امریکا (VOA) و بی.بی.سی (B.B.C) میشناسند و چون اطلاعات کلی دارند به او متلک میپرانند.
در حالیکه چاوز مانند ما ایرانیها زخم خورده امپریالیسم امریکا و کارتلهای نفتی امریکایی و انگلیسی است و رفاه نسبی را برای مردم کشور خود تأمین کرد در فضای نوکری و چاکری امریکای لاتین تحولی به وجود آورد و هیبت و سطوت ایالات متحده را از امریکای جنوبی تا حدودی دور کرد. کمکهای مالی چاوز به کوبا، و السالوادر نقش مهمی در تثبیت آن کشورها داشته است. مگر باید به هر سیاستمداری از داخل دوربین VOA و B.B.C نگریست.
یک روزنامهنگار اروپایی چندسال پیش مصاحبهای با چاوز و مردم ونزوئلا کرد روی هم رفته سخنان او بسیار صادقانه بود. بسیار مهرآمیز و مردمی بود. او جریان نفت را به امریکا قطع نکرد ولی مخالف سیاستهای مندرس و مداخلهگرانه امریکا در اوضاع داخلی کشورش بود. عدهای به احمدینژاد خرده میگیرند که چرا در امریکای جنوبی حیاطخلوت ایران را به وجود آورده است؛ اتفاقاً احمدینژاد کار بسیار بجایی کرده است. چاوز با نفوذی که در امریکای جنوبی و لاتین داشت دوست و متحد ارزشمندی برای ایران بود. برزیل و بولیوی به صف دوستان ایران پیوستند. آرژانتین تا حدود زیادی از تارهای عنکبوتی که امریکا و اسرائیل علیه ایران تنیده بودند آزاد شد و سوءتفاهمات در حال رد شدن است.
اسرائیلیها در کتابهایی که خود مینویسند به صدها توطئه سازمان موساد و شینبت خود در اقصینقاط جهان سرفرازانه افتخار میکنند و با آب و تاب درباره جنایات واقعی خود فیلم میسازند. حال چه شده است که دست از سر آرژانتین برنمیدارند. دکتر احمدینژاد با سفرهای خود به امریکای جنوبی به اثبات میرساند که ایران رویه دوستی با کشورهای غیرمتعهد را ادامه میدهد و یاران خوب و وفاداری در دورترین مناطق کره زمین برای خود مییابد. این سیاست کهن سیاستمداران ایرانی چه در عصر هخامنشی و ساسانی و چه در عصر صفوی است که با اقصی نقاط جهان رابطه داشتند چه سیاسی و چه اقتصادی. به راستی احمدینژاد چه کار خوبی کرد در مراسم تشییع جنازه مردی که دو میلیون نفر در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند حضور یافت و نسبت به او و مادر سالخوردهاش ادای احترام کرد. حرکت و رفتار در خور یک سیاستمدار بزرگ. دست از عیبجویی و خردهگیریها برداریم و مفهوم راستین حرکت او را ارج نهیم.
ایران نیاز به حضور سیاسی و اقتصادی در بسیاری از مناطق دوردست جهان دارد. ایران یک امیرنشین نیست، کشوری است پهناور با 76 میلیون جمعیت و 648000/1 کیلومتر مساحت. بیگمان آداب و رسوم و مراتب و اخلاق دیپلماسی با مسائل داخلی و تسویه خردهحسابها، پچوپچها و سعایت و نمامیها متفاوت است.
انزوا و انفکاک در این فضا جایی ندارد. در پایان نام هوگو چاوز به عنوان مردی خدمتگزار میهن و ملت خود و مردی دوستدار ایران و علاقهمند به انقلاب اسلامی ایران در افکار عمومی مردم میهنمان و در صحیفه قلب مهربان آنان ثبت شده است و این سفر از کارهای پسندیده و شایسته آقای رئیس جمهوری است و کسانی که بر آن ایراد و خردههای بچگانه میگیرند احتمالاً نخستین الفبای سیاست را که قدردانی از متحدان و جلب نظر مردمان یک کشور است که رهبر فقید آن پیوسته به ایرانیان لبخند زده فراموش کردهاند.