حجت الاسلام مسعود شفیعی کیا
اگر در شرایط فعلی قرار است بنیصدر در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران، تکرار شود، احمدینژاد مصداق آن نیست، بلکه جریان مقابل احمدینژاد این ظرفیت را دارد.
پر واضح است که هدف اصلی از طرح «بنیصدریزاسیون احمدینژاد» در شرایط فعلی، بازگرداندن وضع کشور به قبل ازسال 84 و در واقع به قبل از تحقق مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی است. حضرت آیتالله خامنهای در سال 74 بحث نوکیسگان دولتی و وجود فساد در درون ساختارهای نظام را در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی مطرح کردند و خواستار برخورد قاطع با آن شدند. پیگیری و تحقق این مطالبه اما متأسفانه به دوم خرداد 76 ختم شد و شخص سید محمد خاتمی پس از روی کار آمدن در عرصه ریاست جمهوری، انرژی لازم برای مقابله با فساد را از خود نشان نداد.
جریان دوم خرداد با شعار توسعه سیاسی و جامعه مدنی به میدان آمد و درست در حالی که مدعی بود ادامهدهنده راه و مسیر دولت هاشمی رفسنجانی نیست با اظهار نظر شخص هاشمی رفسنجانی روبهرو شدیم که گفت:
«اصلاحات، ادامهدهنده راه دولت کارگزاران است».
در ادامه هاشمی رفسنجانی از خاتمی به خاطر اینکه برنامه چهارم توسعه را قطع و به جای آن برنامههای دولت کارگزاران را در طول 8 سال ریاست جمهوری ادامه داد، قدردانی کرد.
در واقع مطالبهای که توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال 74 و برای مبارزه با نوکیسگان دولتی، مبارزه با فساد در درون ساختارهای نظام و عدالتخواهی ایجاد شده بود در جریان دوم خرداد ودر سال 76 مغفول واقع شد و 8 سال پس از آن، مردم در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال 84 به اصلاحطلبان بیاعتماد شدند و دیدیم که به عنوان مثال آقای معین 3 میلیون و آقای هاشمی 6 میلیون رأی آورد.
از سال 84 به بعد و با روی کار آمدن دکتر محمود احمدینژاد، روند اجرایی شدن منویات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره لزوم پاک بودن دولت، عدالتخواهی و بازگشت به شعارهای اصیل انقلاب اسلامی، مجدداً زنده شد و دشمنان درصدد برآمدند که برای گرفتن انتقام از رهبرفرزانهانقلاب، احمدینژاد را از صحنه حذف کنند و بر همین اساس بحث بنیصدریزاسیون احمدینژاد را شخص آقای هاشمی رفسنجانی شروع و آغاز نمود.
به عنوان مثال این موضوع در جامعه القا شد که هاشمی به عنوان رئیس وقت مجلس، بنیصدر را عزل کرده و عدم کفایت او را اعلام کرده است. این در حالی است که موضوع و مشکل اصلی بنیصدر، دعوای معمولی بین مجلس و رئیسجمهور و رئیسجمهور با قوه قضاییه نبود، بلکه مشکل اصلی او با نظام جمهوری اسلامی و نخبگان انقلاب مانند شهیدان بهشتی و رجایی بود. اما متأسفانه این روزها در تلویزیون برنامه مستندی به نام «فرجامنامبارک» تولید و پخش میشود که القاکننده این پیام است که بحث و دعوای بنیصدر، با قوای دیگر بوده و همین شبهه را به احمدینژاد نیز نسبت میدهند.
جالب آنکه امروز همان مبنای مخالفتهای بنیصدر در مخالفان احمدینژاد نیز وجود دارد. شهید بهشتی در اسفند سال 1359 در نامهای که به امام خمینی(ره) مینویسد از دو گروه و دو جریان که یکی انقلابی بوده و دیگری انقلابی نبوده و خودش را به جای انقلابیون جازده است سخن میگوید. شاخصههایی که جریان نهضت آزادی و بنیصدر در صدر انقلاب، نماینده آن بودند، درست و دقیقاً همان شاخصه افرادی است که در شرایط فعلی، مقابل احمدینژاد ایستادهاند و شاخصههایی که در شهیدان رجایی و بهشتی وجود داشت درست همان شاخصههایی است که احمدینژاد آنها را در این 8 سال دنبال کرده است.
اگر امروز در بین برخی سیاسیون حاضر در کشور شباهتهایی با بنی صدر وجود داشته باشد که حتماً وجود دارد، اتفاقاً مصداق آن، همین آقایان مخالف احمدینژاد هستند. بنیصدر، بچههای انقلابی و حزباللهی را «کله شق» خطاب میکرد و جالب آنکه آقای هاشمی رفسنجانی هم در سخنرانی خود پس از پذیرش قطعنامه 598 در جمع پاسداران که سند آن در پایگاه اطلاعرسانی وی موجود است، همین لفظ را درباره بچههای رزمنده بهکار میبرد و به آنها میگوید و تاکید میکند که شما «کله شقی» نکنید.
بنیصدر، کار انقلابی را «تندروی» و «خروج از اعتدال» میدانست. بنیصدر یک روزنامه به نام «انقلاب اسلامی» داشت که در آن، یک ستون به نام «کارنامه رئیسجمهور» وجود داشت و وی در همان ستون، متلکهایی را به شهیدان بهشتی و رجایی و بچههای انقلابی میانداخت که نمونه این متلکها را در حال حاضر به احمدینژاد میاندازند. بنیصدر قائل به این بود که ما باید با جامعه جهانی سازش کنیم که در حال حاضر، حرف آقای هاشمی رفسنجانی هم همین است.
اگر در شرایط فعلی قرار است بنیصدر در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ایران، تکرار شود، احمدینژاد مصداق آن نیست، بلکه جریان مقابل احمدینژاد این ظرفیت را دارد.