امروز مادران با چهرههای حزن آلود همراه با قطرات اشک، بر شیرخوارگان خود ردای سبز علوی پوشاندند و به یاد علیاصغر(ع) با نوای لالایی حضرت رباب همصدا شدند.
مصلی امام خمینی(ره) تهران امروز شاهد حضور شیرخوارگان سبزپوشی بود که به عشق طفل شیرخوار دشت نینوا، لباس سربازی حضرت را بر تن کرده بودند.
مادرانی با چهرههای حزن آلود همراه با قطرات اشک ردای سبز بر تن شیرخواره خود میکردند، بیاختیار فریاد «یا حسین» سر میدادند.
جمعیت در شبستان مصلی به حدی زیاد بود که بسیاری از طریق نمایشگرهای مستقر در فضای بیرونی به تماشای مراسم میپرداختند.
شیرخوارهها که از حضور همسن و سالهای خود به وجد آمده بودند، با لبخندهای کودکانهشان پرچمهایی را که در دست داشتند، به هم نشان میدادند و به نوعی در همان حال و هوا به ابراز احساسات میپرداختند و با اینکه نمیتوانستند صحبت کنند، اما با پخششدن نوای لالایی علیاصغر(ع) بر سر و سینه خود میزدند.
این همه جمعیت برای این آمده بود که با مصیبت جانکاه رباب(س) همدردی کنند، هر چند که از آن واقعه سالها میگذرد، اما مادران با حضور خویش میخواستند دردی از دردهای رباب را تسکین بخشند.
امروز روز مادرانی بود که یا به تازگی مادر شده بودند یا اینکه برای چندمین بار طفل شیرخواره خود را آورده بودند. امروز روز مادرانی بود که پرواز طفل کوچکشان را نظاره کردند. آمده بودند تا بگویند ما نیز در غم مادر علیاصغر(ع) شریک هستیم.
فضای روحانی مراسم شیرخوارگان حسینی، تداعیگر لحظه ظهور است، لحظهای که مهدی فاطمه(س) این همه سرباز برای برپایی حکومت عدل جهانی مهیا خواهد کرد.
هنگامی که مداحان اهلبیت «حسن خلج و علی انسانی» ذکر مصیبت میخواندند، با مشاهده برخی شیرخوارگان که به سینه مادر پناه برده بودند، ناخودآگاه یاد صحنهای میافتادی که علی اصغر(ع) از تشنگی بیتاب بود و بانو رباب شیری نداشت که به فرزند دلبندش بدهد و اینگونه با علیاصغرش نجوا میکرد:
بخواب آروم علی جان که مادرت بیداره / رفته عمو ابالفضل، واسه تو آب بیاره
الهی که تا زندهام، به داغ تو ننشینم/ نشه یه وقت رو نیزه، سر تو رو ببینم
شرمندهام علی جان اگر که شیر ندارم / ناخون نزن به سینم، ایشالله آب میارم
با این حال سختترین صحنه امروز زمانی بود که گهواره نمادین سبز علیاصغر(ع) بر روی دستان مادران تشیع میشد و توان و رمق آدمی را تحلیل میرفت، بیاختیار نقش بر زمین میشدی و اینگونه میگفتی: وای از دل رباب! وای از لحظهای که گلوی علی اصغر از گوش تا گوش بریده شد، آن هم بر روی دستان پدر، وای از گهواره خالی علی اصغر(ع)، وای از دل مادری که جگرگوشه کوچکش در مقابل رویش پرپر شد.
از گریههای اصغر، دلم داره میگیره / یه قطره آب بیارید، بچهام داره میمیره
سه شعبه رو آوردن، به جای قطره آب / آتیش زدن دوباره، به جون و قلب ارباب
به یاد تو تا زندهام، اشکای غم میریزم / گهواره خالیتو، تکون میدم عزیزم
داغ یه سالگیت موند، روی دل شکستم / شش ماه بیشتر نداشتی، به ماتمت نشستم
شاید در آن شرایط تنها مرحم دل رباب(س) یاد خدا بود، شاید او میدانست با شهادت شیرخوارهاش بقای اسلام امضا میشود و تنها شاید همین مسئله او را سرپا نگه داشت، آری مادران با طفلهای سبزپوش خود آمده بودند تا فرزند شیرخواره خود را نذر قیام مهدی کنند و در روز رستاخیز سربلند در برابر مادر علیاصغر(ع) باشند.