دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله

دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله

سخنرانی منتشر نشده امام موسی صدر درباره امام حسین(ع)

سخنرانی منتشر نشده امام موسی صدر درباره امام حسین(ع) و قداست جان‌فشانی  

 

 

آنچه در زیر می خوانید سخنرانی منتشر نشده امام موسی صدر در تاریخ 27/3/1969 است که توسط موسسه فرهنگی و تحقیقاتی امام صدر در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته و در ایسنا بازنشر شده است. 

 

 

" بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أبا عبدالله و علی الأرواح التی حلّت بفنائک، علیک منی سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی‌بن‌الحسین و علی أولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

در شب گذشته به اصول کلی انقلاب حسینی پرداختیم و آن را مکتب کربلا نامیدیم. گفتیم که پیامبر اسلام حضرت محمدبن‌عبداللهص تلاش کرد از راه ترویج و اجرای آموزه‌های الهی و تشکیل جامعة اسلامی در مدینه، انسان را به سطحی بالاتر ببرد و او را مصداق «کُلُّکم راعٍ و کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعَیتِهِ» (همة شما نگهبان و مسئولید و همة شما نسبت به زیردستانتان مسئولیت دارید) قرار دهد. پیامبر کوشید به انسان بفهماند که او سرور مخلوقات و جانشین خداوند در زمین است. از یک سو، مسئول سعادت یا شقاوت خود از لحاظ فردی است و، از سوی دیگر، مسئول سعادت و شقاوت جامعه است.

این برخوردها و آنچه شب گذشته به‌طور کوتاه ذکر کردم، سطح امت را تغییر داد و مردم را به دو گروه طمع‌کار و بزدل تقسیم کرد. عده‌ای می‌ترسیدند و عده‌ای طمع داشتند. ضعف و سستی بر مردم غلبه یافته بود. آنان در برابر هر ستم و محنتی، چه عمومی و چه فردی، ساکت می‌نشستند. نمونه‌های آن فراوان است، از جمله موضع مردم کوفه در برابر مسلم‌بن‌عقیل. می‌دانید که امام حسین از بیعت با یزید خودداری کرد و به مکه آمد و همه مردم نیز از این موضوع با خبر شده بودند. مردم کوفه شروع به نامه‌نگاری با امام کردند و از ایشان دعوت کردند که نزد آنان برود و پیشوایشان شود. امام، مسلم‌بن‌عقیل را همراه با نامه‌ای مفصّل به نزد آنان فرستاد. مسلم توانست در مدتی کوتاه از مردم کوفه بیعت بگیرد. ده‌ها هزار نفر با امام حسین بیعت کردند. مسلم نیز آنچه را رخ داده بود برای امام نوشت. پس از این بیعت که افزون بر قداست اسلامی، قداست عربی نیز داشت ... چراکه بیعت حتی در زمان جاهلیت عربی نیز مقدس بود. وقتی انسان به چیزی متعهد می‌شود یا با کسی بیعت می‌کند، باید به آن وفا کند و به تعهد خود پایبند باشد. اسلام در تأیید این امر گفته است: «مؤمنان باید به شرط‌های خود پایبند باشند» یا «مسلمانان باید به شرط‌های خود پایبند باشند» و «انسان آزاد است مگر اینکه وعده دهد» و «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و آموزه‌هایی از این قبیل. ولی مردم کوفه یک شبه این بیعت مقدس از نظر عرب‌های آزاده، و بسیار مقدس از نظر اسلام را شکستند. ابن‌زیاد به‌طور ناشناس و بلکه با لباسی که مردم فکر کردند او امام حسین است وارد کوفه شد و به دارالإماره رفت و شروع به تقسیم پول از یک سو، و تهدید مردم از سوی دیگر، کرد و در میان آنان شایعاتی پخش کرد، از جمله اینکه لشکر یزید در نزدیکی کوفه است. او با شیوة ارعاب و تهدید توانست طی چند روز همة کسانی را که با مسلم‌بن‌عقیل بیعت کرده بودند، از بیعت بازگرداند. شبی مسلم‌بن‌عقیل- رضوان‌الله‌علیه- در مسجد کوفه همراه با هزاران نفر نماز خواند، ولی پس از نماز وقتی به پشت سر خود نگاه کرد هیچ‌کس را ندید. او در آن شب سرگردان در خیابان‌های کوفه می‌چرخید و نمی‌دانست به کجا برود و به که پناه ببرد. هیچ دری را در برابر خود باز نمی‌دید. چنین موضع خفت‌بار و سستی که حتی در میان امت‌های عقب‌مانده و غیر‌متمدن و سازش‌پذیر نیز نمی‌بینیم، در میان مسلمانان رخ داد. چگونه امتی که افتخاراتی بزرگ رقم زد (که به برخی از آن‌ها اشاره کردم) به اینجا رسید؟

امام حسین خود را در برابر امتی دید که وجدانش به خواب رفته است: امتی سلطه‌پذیر و بزدل و طمع‌کار که نمی‌تواند حقوق خود را به دست آورد و حاکمان هرگونه که بخواهند با آن برخورد می‌کنند و می‌توانند صد هزار نفر را که به گفتة معاویه «شتر نر را از شتر ماده تشخیص نمی‌دهند،» برای سپاه خود جمع‌آوری کنند. در برابر این واقعیت تلخ، امام حسین راهی برای بیدار کردن این وجدان‌ها و بازگرداندن خون سالم به رگ‌های افراد این امت نیافت، جز اینکه بزرگ‌ترین جان‌فشانی را رقم زند. گفتیم که چگونه امام حسین بزرگ‌ترین جان‌فشانی را رقم زد: او به فدا کردن جان خود بسنده نکرد بلکه همة فرزندان و برادران و عموزادگان خویش را نیز با خود همراه ساخت و کوشید همة بنی‌هاشم و همة کسانی را که تحت سرپرستی او بودند، همراه خود به قتلگاه کربلا ببرد. امام حسین در نامة معروف خود به آنان نوشت: «هریک از شما با من همراه شود کشته می‌شود و هرکس همراه من نیاید به پیروزی دست نخواهد یافت.» بدین‌ترتیب، امام کوشید همة خویشان و فرزندان و یاران خود را به قتلگاه آزادی بکشاند و از سخنان امام معلوم می‌شود که ایشان می‌دانست که همة آنان کشته خواهند شد.

امام به این مقدار بسنده نکرد و همة زنان و همسران و خواهران و عموزادگان و همة زنانی را که تحت سرپرستی ایشان بودند نیز همراه خود آورد تا همان‌طور که فرموده بود خدا آنان را اسیر ببیند و آنان بتوانند رسالت حسین و مفهوم انقلاب حسین را تکمیل کنند و هنگام عبور کاروانِ اسرا از شهرها، حوادث را برای مردم بازگو کنند. امام حتی به این مقدار نیز بسنده نکرد و برای آنکه زشتی این جنایت را آشکار کند، طفل خود را نیز می‌آورَد و در معرض کشته شدن قرار می‌دهد. امام می‌دانست که آنان این طفل را خواهند کشت و برای خود محکومیتی سنگین به ثبت خواهند رساند. امام تلاش کرد به همگان نشان دهد که آنان چگونه از دادن آب به او و اهل‌بیتش خودداری کردند. هرچند اگر آب می‌دادند نیز سودی نداشت، با این حال آنان از دادن آب خودداری کردند.

بدین‌ترتیب، امام حسین‌ع شیوه‌ای خاص در پیش گرفت و سطح جان‌فشانی را تا بدانجا بالا برد که کسی نتواند آن را نادیده بگیرد و وجدان‌های خواب یا طمع‌کار یا سازش‌پذیر یا بزدلِ این امت با دیدن این حوادث به خود آیند. امت نیازمند ضربه‌ای شدید بود و چنین ضربه‌ای جز با خلق یک جان‌فشانی بزرگ شکل نمی‌گرفت.

این، خلاصة مباحث مقدماتی بود که قبلاً بیان کردیم. به اینجا رسیدیم که امام حسین با این شیوه چه چیزی به دست آورد؟ آیا پیروز شد؟ آیا توانست وجدان امت را بیدار کند یا نه؟

پیش از آنکه به پاسخ این سؤال بپردازم، دوست دارم نمونه‌ای مشابه در اوضاع کنونی و محنت بزرگی که در مسئلة فلسطین با آن روبه‌رو هستیم، ذکر کنم. حقیقت این است که وقتی ما به موقعیت و سطح امت خود و به موقعیت و سطح دشمن‌مان اسرائیل نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که ما به سطحی بسیار شبیه به سطح امت زمان امام حسین رسیده‌ایم: دو میلیون نفر در برابر صد میلیون نفر؛ امتی بی‌تمدن و بی‌تاریخ در برابر امتی صاحب تاریخی سراسر افتخار و قهرمانی؛ منطقه‌ای کوچک در برابر منطقه‌ای بسیار گسترده؛ منطقه‌ای فقیر در برابر منطقه‌ای با انواع ثروت‌ها. واقعة ماه ژوئن (جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1967) و حوادث پیش و پس از آن ما را در موقعیت امت در زمان امام حسین‌ع قرار داده است. ما خود احساس می‌کنیم که خواب هستیم. به چنین مصیبت بزرگی گرفتار شده‌ایم، ولی همچنان سرگرم مشکلات شخصی و درگیری‌های محلی و داخلی هستیم. هنوز هیچ‌یک از ما به مسئلة بزرگی که با ما و سرنوشت آیندة ما و سرنوشت فرزندان این امت در پیوند است، اهتمام نمی‌ورزیم. یک‌دهم از اهتمامی که به مسائل شخصی خود داریم، به این مسئله نداریم. آیا وضع ما غیر از این است؟ نگاهی به خود بیندازیم: در طول 24 ساعت برای خوردن و آشامیدن و رسیدگی به امور خانه چه اندازه نیرو صرف می‌کنیم؟ برای حل مشکل فلسطین چقدر؟

در برابر این فاجعه‌ای که ما و آیندة ما را فرا گرفته است، ما همچنان تماشاچی هستیم، همان‌گونه که مردم زمان امام حسین تماشاگر محنت‌ها و مصیبت‌های خویش بودند. بنابراین، ما می‌توانیم وجه شباهت را به صورت خلاصه این طور بیان کنیم که ما در این برهه و در این محنت دشوار در تاریخ امتمان نیازمند موضع حسینی دیگری هستیم؛ نیازمند جان‌فشانی‌های بزرگی در اندازة انحطاط اخلاقی و فکری و اجتماعی امت هستیم؛ نیازمند چنین جان‌فشانی‌هایی هستیم؛ نیازمند آنیم که همة نیروهای فردی و اجتماعی خود را بسیج کنیم؛ نیازمند آنیم که همة ما از افراد و گروه‌ها و احزاب و دولت‌ها و سازمان‌ها و ارتش‌ها و جبهه‌های مقاومت برای حرکت به‌سوی یک مقصد اساسی در زندگی‌مان بسیج شویم. در غیر این صورت، ما تماشاچیانی هستیم که هیچ کاری نمی‌کنیم و مسئولیت‌های خود را رها کرده‌ایم و نگاهمان یک روز به ارتش است، یک روز به رهبران و یک روز به مقاومت فلسطین. همة این‌ها مقدس هستند، ولی در این میان نقش ما چیست؟ وظیفة ما چیست ای مردم؟

ما نیازمند آن هستیم که در حد و اندازة انحطاط خود جان‌فشانی کنیم و قربانیانی در سطح این انحطاط تقدیم کنیم. ما به این شکل می‌توانیم مشکل خود را حل کنیم، همان‌گونه که امام حسین نیز با این شیوه مشکل خود را حل کرد.

باید ببینیم امام حسین چگونه مشکل را پس از تقدیم ایثاری بزرگ حل کرد؟ امام حسین و همة خویشان و یاران و مردان اهل‌بیتش کشته شدند و همة زنان نیز به اسارت رفتند. آنان پس از کشتن امام حسین، بدن او و اهل‌بیتش را با سم اسبان لگدکوب کردند. آنان خواستند بدن امام حسین را زیر ماسه‌ها پنهان کنند. از این رو، آن بدن‌های پاک را در صحرا رها کردند و با خود گفتند فردا بادهای تند می‌آید و پیکر امام حسین‌ع و آن خون‌های پاک را زیر ماسه‌ها پنهان می‌کند و، بدین‌ترتیب، هیچ نام و نشانی از حسین و اهل‌بیتش باقی نمی‌ماند. ولی پس از کشته شدن امام حسین، نشانه‌های پیروزی حسینی به‌تدریج آشکار شد. در اینجا باید اذعان کنیم که اوضاع تاریخی زمان امام حسین با اوضاع تاریخی ما متفاوت بود. در زمان ما به محض آنکه ارتش یک دولت استعمارگر جزیره‌ای کوچک در اقیانوس آرام را تصرف می‌کند، همة دنیا آگاه می‌شوند، ولی در زمان امام حسین نه رادیو بود نه تلویزیون نه مطبوعات نه خبرگزاری‌ها، و اطلاع یافتن از اخبار و حوادث به زمان نیاز داشت. بنابراین، جای شگفتی نیست که بنی‌امیه ده‌ها سال پس از کشتن امام حسین دوام آوردند. باید تاریخ را یک مجموعه در نظر گرفت و ترتیب حوادث و افراد را نیز به حساب آورد.

بلافاصله پس از پایان نبرد و کشته شدن امام حسین و اصحابش، انقلاب‌های کوچک آغاز شد و رفته‌رفته بزرگ شد و گسترش یافت و به حرکت درآمد و به طوفانی سهمگین تبدیل شد که بنی‌امیه را نابود ساخت و نشانه‌ها و کارها و تأثیراتی را که بر مردم گذاشته بودند، محو کرد و اهداف و برنامه‌های آنان را در تاریخ به فراموشی سپرد.

هنگامی که امام حسین کشته شد، زنی در سپاه ابن زیاد، سپاه کوفه برخاست و با حالتی خاص دوید و ستون خیمه را گرفت و خطاب به مردم فریاد زد: این رسول‌خداست، این علی‌بن‌ابی‌طالب است، این فاطمه است، همة آنان در حال آمدن به اینجا هستند. او در حالی که این سخنان را می‌گفت شروع به حمله به اطرافیان خود کرد. مردانی از قومش او را گرفتند و حبس کردند. بلافاصله پس از کشته شدن امام، مواردی از این قبیل رخ داد که البته در یک کتاب تاریخی جمع‌آوری نشده است. هرکس کتاب‌های تاریخی را مطالعه کند، می‌تواند موارد بسیاری از این قبیل پیدا کند.

پس از آن اهل‌بیت را به کوفه و از آنجا به شام بردند و در این مسیر از شهرهای دیگری نیز عبور کردند که دیروز به آن‌ها اشاره کردم: از کوفه به موصل و نصیبین و حماده و حمص و حلب و بعلبک و، سرانجام، به شام رسیدند. در این مسیر اتفاقات بسیاری رخ داد که دیشب به پاره‌ای از آن‌ها اشاره کردم. به هر شهری که می‌رسیدند مردم جمع می‌شدند و با شادی و آذین‌بستن شهر از اسیران استقبال می‌کردند. سپس می‌پرسیدند: اینان کیستند؟ و با پاسخ‌ها و سخنان و خطبه‌هایی که حضرت زینب و ام‌کلثوم و امام سجاد و دیگران می‌خواندند، غافلگیر و پشیمان می‌شدند و گریه و توبه می‌کردند و پس از رفتن کاروان، در مکانی که سر امام حسین قرار داشت بارگاهی به نام مشهد رأس‌الحسین یا مسجد رأس‌الحسین یا مسجد‌النقطه و مانند آن می‌ساختند که هنوز نیز در برخی از این شهرها باقی مانده است.

در طی این مسیر نیز داستان‌هایی در تاریخ نقل شده است که برخی از آن‌ها جنبة اعجازگونه (غیبی) دارد. مثلاً می‌گویند آنانی که سر امام حسین را حمل می‌کردند، آن را در مکانی گذاشتند و دیدند بالای جایی که سر قرار داشت، این بیت شعر نوشته شده است:

أتَرجُو أمَّةً قَتَلَت حُسیناً

شَفاعَةَ جَدِّهِ یَومَ الجَزاءِ

(آیا امتی که حسین را کشت به شفاعت جد او در روز جزا امید می‌برد؟)

آنان این بیت را پاک کردند و خوابیدند، ولی پس از مدتی دیدند آن بیت دوباره همان‌جا نوشته شده است. تاریخ قدیم این حوادث را به شکل اعجازگونه نقل کرده است، ولی ما مجبور نیستیم آن‌ها را این‌طور تفسیر کنیم. در میان سپاهیان نیز افرادی ناراضی و پشیمان و انقلابی بودند که شاید چنین کارهایی می‌کردند تا قاتلان امام حسین را نکوهش کنند و عذاب دهند. این موارد بیش از آن است که بتوانیم همة آن‌ها را نقل کنیم.

کاروان اسیران و سرهای پاک به شام رسید و همانند دیگر شهرها با آذین‌بندی و شادی و جشن مورد استقبال قرار گرفت تا اینکه وارد کاخ یزید شدند. در آنجا نیز گفت‌و‌گوهایی صورت گرفت و حضرت زینب‌س خطبة مشهور خود را خواند و کار به جایی رسید که مردم شام اظهار توبه و پشیمانی کردند و به یزید اصرار کردند که آن سرهای پاک و اهل‌بیت را به شهرشان بازگرداند. حتی همسر یزید در کاخ یزید مجلس عزا برای امام حسین به پا کرد. یکی از شاعران بزرگ گفته است:

أنا حَتفهم ألِجُّ البُیُوتَ عَلَیهِم

أغرِی الوَلِیدَ بِسَبِّهِم وَ الحاجِبا

(من همچون اجل آنانم که به خانة آنان درمی‌آیم و نوزاد و پرده‌دار را به دشنام آنان وسوسه می‌کنم.)

حتی همسر یزید به سبب شهادت امام شروع به گریه و نوحه‌سرایی در کاخ یزید کرد، به‌گونه‌ای که یزید ناچار شد بگوید: من حسین را نکشتم. خدا ابن‌زیاد را لعنت کند که حسین را کشت. او مسئولیت را به گردن اطرافیان و یاران خود و به گردن حاکمان عراق انداخت.

کاروان اهل‌بیت به مدینه بازگشت. پس از مدت کوتاهی واقعة حرّه رخ داد. انقلابیان مدینه به خانه‌های بنی‌امیه در مدینه حمله کردند و در صدد کشتن آنان برآمدند تا جایی که مروان، این نخستین دشمن اهل‌بیت که در جلسة حاکم مدینه از او خواست امام حسین را بکشد، مجبور شد به امام سجاد پناه آورد و همة زنان بنی‌امیه را به خانة امام سجادع برد و امام نیز آنان را به‌طور حفاظت‌شده به بیرون شهر انتقال داد تا گزندی به آنان نرسد. کسانی از بنی‌امیه که زنده مانده بودند نیز از شهر خارج شدند. یزید این قیام را که به قیام حرّه معروف است به‌شدت سرکوب کرد و بسیاری از مردم مدینه از جمله هفتاد نفر از صحابه را کشت. عامل شکل‌گیری این قیام، کشته شدن امام حسین‌ع بود. پس از آن، قیام‌های دیگری نیز در مدینه رخ داد که همین مسئله بنی‌امیه را بر آن داشت که حضرت زینب را از مدینه به مصر یا شام (بنابر نقل‌های گوناگون) بفرستند، چون می‌دانستند که تا زمانی که زینب در مدینه است، ممکن نیست مدینه آرام بگیرد. در کوفه نیز پس از مدتی کوتاه، قیام توابین شکل گرفت. چهار هزار نفر به فرماندهی سلیمان‌بن‌صرد خزاعی سرهای خود را تراشیدند وغلاف شمشیرهایشان را شکستند و توبه کردند و کفن پوشیدند و شروع به کشتن قاتلان امام حسین کردند. هرچند همة این انقلابیان کشته شدند، حرکت آنان پیامد نهضت امام حسین و بیدار شدن وجدان‌های خواب بود.

پس از آن حوادث شگفت‌انگیزی در شهرهای اسلامی رخ داد، به‌طوری که همة شهرها ناآرام بود. بیشترین ناآرامی و آشفتگی و قیام در شهر کوفه یعنی کانون جنایت کربلا رخ داد. در تاریخ می‌خوانیم که در دورة یک نسل یا کمتر از آن حوادث عجیبی در این شهر رخ داد. یکی از تاریخ‌نگاران روایت می‌کند که روزی در دارالإمارة کوفه در کنار عبدالملک‌بن‌مروان نشسته بود که سر مصعب‌بن‌زبیر را آوردند و جلوی عبدالملک گذاشتند. آن تاریخ‌نگار متأثر شد و گفت: ای عبدالملک، ای امیرمؤمنان، ای خلیفه، من مدت بسیاری در این قصر بوده‌ام و حوادث شگفت‌انگیزی را مشاهده کرده‌ام. در همین مکان نشسته بودم و دیدم که ابن‌زیاد به جای تو نشسته بود و سر بریدة امام حسین را در برابر او گذاشتند. پس از مدتی کوتاه سر ابن‌زیاد را در برابر مختاربن‌عبیدالله همان جایی گذاشتند که سر حسین‌ع گذاشته شده بود. مدتی بعد سر مختار را در برابر مصعب‌بن‌زیبر دیدم و اکنون سر مصعب در برابر توست. نمی‌دانم آیا سر تو را در برابر شخص دیگری خواهیم دید؟ عبدالملک به لرزه افتاد و از قصر بیرون آمد و دستور داد آن را ویران کردند، چون فکر می‌کرد آن قصر نحس و بدیمن است، درحالی‌که آن قصر هیچ بدیمنی نداشت بلکه اثر خون امام حسین بود که مردم را به حرکت در‌آورد و آن حوادث رخ داد.

مدینه و مکه نیز همانند کوفه ناآرام بود و حوادث و فتنه‌های متعددی در آن‌ها رخ داد. سراسر جهان اسلام را انقلاب فراگرفت و مشهور است که شعار انقلاب‌هایی که در این مدت در کشورهای اسلامی شکل گرفت، «یالثارات الحسین» بود. قیام بنی‌عباس هم که به سرنگونی بنی‌امیه انجامید نیز با شعار یالثارات الحسین شکل گرفت، زیرا این شعار مورد پسند مردم بود و هرکس شعار یالثارات الحسین سر می‌داد، مردم بر گرد او جمع می‌شدند و برای انتقام‌جویی از قاتلان امام حسین‌ع تلاش می‌کردند.

امام حسین جان‌فشانی کرد و توانست بر وجدان امت تأثیر بگذارد و هنوز نیز با وجود انقراض بنی‌امیه و محو شدن نام و یاد و قبرهای آنان و بر باد رفتن اهداف و عقاید آنان، هنوز خون امام حسین، مسلمانان آزاده و سرفراز در هر مکان و زمانی را به حرکت درمی‌آورد. هنوز نیز وقتی به محل شهادت امام حسین‌ می‌رویم، می‌بینیم پرچمی سرخ‌رنگ بر فراز آن برافراشته است و همان‌طور که می‌دانید پرچم سرخ از نظر عرب نشانة آن است که هنوز انتقام آن خون گرفته نشده است.

در زیارتنامة مخصوص امام حسین می‌خوانیم: «سلام بر تو ای خون خدا و ای پسر خون خدا.» بله، حسین خون خداست. ما نیز وقتی یاد امام حسین را گرامی می‌داریم و به ایشان ابراز محبت و علاقه می‌کنیم، باید تلاش کنیم جزو خون‌خواهان ایشان باشیم. انتقام حسین چگونه گرفته می‌شود؟

قاتلان امام حسین که کشته شده‌اند. پس چگونه می‌توان انتقام خون حسین را گرفت؟ خون‌خواهی امام حسین یعنی مبارزه با باطل و ظلم و انحراف و یاری کردن حق و دفاع از آن، یعنی نیکو کردن اخلاق و حل مشکلات و صاف کردن دل‌ها. خون‌خواهی امام حسین به آمادگی عمومی برای بهبود وضع اجتماعی و بهبود وضع دفاعی در برابر دشمن حسین و دشمن خدا، اسرائیل، است. در زمینة فردی نیز هریک از ما می‌تواند با بهتر کردن وضع اخلاقی و دینی خود، امام حسین را یاری کند.

ای جوانانِ حسین، ای فرزندان حسین، ای کسانی که بر حسین می‌گریید و حسین را دوست دارید، حسین را یاری کنید و اهدافی را که از جان‌فشانی خود داشت، محقق سازید. تردیدی نیست که شما در این زمینه از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنید. از خداوند برای خود و شما توفیق و آمرزش می‌طلبم. والسلام علیکم."  

 

منبع:ایسنا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد