«سکولاریزم محتوایی» خطرناکترین شق سکولاریزم در حوزه / حجت الاسلام شفیعی کیا
ما دو رئیسجمهور روحانی داشتیم که اغلب به جای حاکم دانستن قرآن و سنت و نفی ربای بانکی و اقتصاد عدالت محور نسخههای مراکز جهانی سلطه چون «صندوق بینالمللی پول» و «بانک جهانی» را اجرا میکردند و «تحدید نسل» از منفیترین سیاستهای ایشان بود و اگر کسانی آن زمان میخواستند منتقد این رویه شوند به مخالفت با روحانیت و نظام محکوم میشدند.
بنابر آنچه که رهبری معظم انقلاب اسلامی در سفر تاریخیشان به خراسان شمالی در «ناممکنی سکولار بودن حوزویان» فرمودند، بررسی ریشههای سکولار اندیشی و رفتار سکولاری در حوزهها اهمیت بیشتری پیدا کرده است، این مسئله چون دیگر مسائل اجتماعی به عوامل مختلفی وابسته است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- تحجر و باورها و برداشتهای غلط از فلسفه حکومتی اسلام:
این معضل که ریشه تاریخی دارد و امام راحل در آخرین پیمانشان به حوزویان (منشور روحانیت) به آن دردمندانه پرداختهاند برخاسته از تحجر عافیتطلبانه رسوخ کرده در بخشی از حوزه بوده است که اصلاً به فلسفه اجتماعی اسلام و اهتمام به امور مسلمین توجه ندارند، در صورتی که به این امر هم در قرآن و هم در سنت
اهل بیت علیهمالسلام تأکید شده است. این جریان با دوری از نظام و دستآویز قرار دادن برخی از معضلات ناخواسته نه تنها نظام اسلامی را کمک نیستند بلکه بعضاً در لباس اپوزیسیون نیز رفته و همراه دیگر دشمنان به معارضه نظام پرداختهاند که «ولایتیهای بیولایت» و «حجتیهها» از همین سنخ بوده و امروز نیز در برخی از محافل حوزه سری میجنبانند.
2- نبود تحلیل سیاسی و دوری از متن سیاست:
چون «آدمیان دشمن آنچه که نمیدانند هستند. حکمت 23 نهجالبلاغه» در فضای هجمه روانی و جنگ نرم دشمنان علیه نظام و متأسفانه بداخلاقیهایی که به بهانه قدرتطلبیها و تخریب رقیبان با خبرسازیهای دروغ و هدفمند توسط عوامل به ظاهر خودی بر علیه نیروهای انقلاب صورت میگیرد، صحنه آنقدر غبارآلود میشود که بیتحلیلان از سر عافیتطلبی ترجیح میدهند که به کلی سیاست را بوسیده و به کنج درس و بحث بروند، که این بهترین حالت قابل فرض است و خدا نکند این اشخاص بخواهند به سیاست وارد شوند و به عنوان روحانی راه بلد وارد این عرصه شوند که جز خسارت محصولی ندارند. راه برون رفت از این ورطه پرخطر چنانچه رهبر فرزانه انقلاب بارها فرمودهاند؛ دنبالگیری اخبار و مسائل روز و پرهیز از آفت رایج تقلید سیاسی از همان دوران طلبگی میباشد. سیاست مسئلهای نیست که در مدتی کوتاه انسان خبره آن بشود و یا قابل تقلید از بزرگان باشد، بلکه باید سالها تمام جریانات و اتفاقات و حتی عملکرد اشخاص را رصد کرد تا بتوان تحلیل واقعگرایی داشت و اگر جز این باشد به تعبیر رهبری ممکن است خودی را به جای دشمن بگیریم و بزنیم و یا سنگری را که دشمن میباشد را دوست فرض کنیم. و از طرف دیگر سیاست چون از مقوله معقولات است، حتی از بزرگان قابل تقلید نیست. و لغزشهای تحلیلی و رفتارهای سیاسی پرهزینه این چندساله نمونه بارز ورود کسانی است که بدون تحلیل درست احساس تکلیف میکنند و بنابر تشخیص غلطشان خودیها و خدمتگزاران را میزنند و حتی به دامان دشمنان افتاده و تامرز اپوزیسیون پیش میروند. و گاهی پیش میآید،روحانیتی که با بخشی از جامعه و طیف خاصی از افراد نشست و برخاست دارند به جای تقلید سیاسی از بزرگان، تقلید سیاسی از عوام کرده و گرفتار «عوامزدگی» تحت تأثیر بازیگردانیهای حرفهای دشمن قرار میگیرند و در جایگاه معارض نظام مینشینند و خوراک رسانهای بیگانگان را فراهم میآورند.
3- نبود آموزش تحلیل سیاسی در حوزهها:
آموختن تحلیل سیاسی روشها و راههای خود را دارد که میتوان به صورت برنامهای مدون آن را به افراد آموخت و به جای جلسات ارائه تحلیلهای سیاسی هدفمند و به عبارتی «تحمیلهای سیاسی» برای برانگیختن افکار طلاب و روحانیان به رفتارهایی به نفع جریانات خاص سیاسی باید با آموزش روش تحلیل، به طلاب توانایی داد که با چینش اخبار عادی رسانهها و حتی خبرهای دسته چندم کنار هم به تحلیلی دقیق برسند.
4- بالا رفتن هزینه ورود طلاب و روحانیان به سیاست: باب شدن اعمال فشارهای به ظاهر موجه از طرف برخی از وابستگان قدرت و ثروت با نفوذشان در مراکز خاص بر طلاب عدالتخواه که این روزها مشاهده میشود میتواند گریز از دردسر سیاست را به همراه داشته باشد و عزلت حوزه از سیاست را ثمر دهد که متأسفانه شاهدیم بعضاً حریم حوزهها کمتر از دانشگاهها شده است. راه برونرفت از این خطر نیز پررنگ شدن «کرسیهای آزاداندیشی» در حوزههاست که مورد تأکید چندین باره رهبر معظم انقلاب اسلامی بوده است. بها دادن به طلاب و روحانیان انقلابی جوان و بالارفتن سعه صدر در برخورد با ایشان همانطور که رفتار بعضاً پرخاشگرایانه دانشجویان تحمل می شود و ساعتها برای پاسخ به ایشان توسط مسئولان عالی نظام وقت گذاشته میشود، میتواند روحیه نقد و تحلیل را در حوزهها بالا ببرد ولی رفتارهای تأسفآمیزی چون آنچه که در «حوزه بروجرد» پیش آمد به مرور زمان منجر به انسداد سیاسی حوزهها و سکولاریزه شدن آن خواهد شد.
5- «سکولاریزم محتوایی» خطرناکترین شق سکولاریزم حوزه:
حضور روحانیت در مناصب حکومتی نظام لزوماً نشانه پایان خطر سکولاریسم حوزوی نیست بلکه اگر در حوزههای علمیه که اساس قوام مشروعیت دینی نظام میباشد جریاناتی غالب شوند که به جای قرآن و سنت و اندیشه دینی برپایه اصول «لیبرال دموکراسی» فلسفه حکومتی را تعریف کنند این از همه نوع سکولاریسم قابل تصور در حوزه خطرناکتر میباشد، چرا که با نام دین و حوزه مسیر نظام را به بیراهه میکشانند. چنانچه ما دو رئیسجمهور روحانی داشتیم که اغلب به جای حاکم دانستن قرآن و سنت و نفی ربای بانکی و اقتصاد عدالت محور نسخههای مراکز جهانی سلطه چون «صندوق بینالمللی پول» و «بانک جهانی» را اجرا میکردند و «تحدید نسل» از منفیترین سیاستهای ایشان بود و اگر کسانی آن زمان میخواستند منتقد این رویه شوند به مخالفت با روحانیت و نظام محکوم میشدند که این بخش خطرناک ماجراست که سکولار اندیشان حوزوی اگر زمام امور را در دست بگیرند مخالفان را به بیدینی و بیاعتقادی محکوم میکنند. از مصادیق فعلی این نوع سکولاریسم مجمعهایی که با پشتیبانی وابستگان دولتهای قبلی در حوزه به موازات جامعه مدرسین شکل گرفت میباشند که ادعای «روشنفکری در حوزه» را داشته و در برخی از مراکز آموزشی حوزه نفوذ دارند و برجسته شدن برخی از ایشان که در فتنه 88 به خارج از کشور گریختند و اخیراً به حمایت از همجنسبازان و اهانتکنندگان به مقدسات روی آوردهاند از فجیعترین مصادق میباشد.
البته مصادیق دیگر این نوع سکولاریسم محتوایی که کمتر به آن پرداخته میشود و به دلیل عدم حساسیتبرانگیزی تأثیر بیشتری در درازمدت بر نظام خواهد داشت، غالب شدن علوم انسانی سکولاریزه غربی در دروس برخی دیگر از مؤسسات حوزه میباشد که برخلاف انتظاری است که بزرگان بنیانگذار این مؤسسات و به امید تولید علوم انسانی با هزینههای زیاد آن را تأسیس کردهاند.
عملاً به دلیل تشخص پیدا کردن امر مذموم مدرکگرایی – که مورد انتقاد شدید رهبری معظم انقلاب اسلامی نیز قرار گرفته است – و عدم نگاه انتقادی به مبانی علوم انسانی غرب خود به خود افکار طلاب را تحت تأثیر قرار میدهد و چون طلاب غالباً به دنبال اخذ مدرک از چنین مؤسساتی هستند و پس از گرفتن مدرک در بخشهای مختلف نظام جذب میشوند فرصتی برای تولید علم پیدا نمیکنند و اضافه بر این مشغله چند ساله در این مؤسسات ایشان را از کارهای عمیق فقهی بازداشته است.
بنابراین حداقل کاری که از ایشان برمیآید کار یک دانشگاهی معمم است. گلایه رهبر فرزانه انقلاب از یکی از مؤسسات نامی قم در عدم ورود «فقه» در برنامههای مصوب آنجا که به ترتیب اثر هم نینجامید به همین اشکال مربوط میشود.
در یکی از همین مؤسسات قم که شاید برخی تصور دیگری از آن داشته باشند با استاد مدیریتی که معمم هم میباشد ساعتها بحث داشتیم چرا که او میگفت: «یک مدیر موظف به ترویج ارزشها نیست بلکه باید افزایش بهرهوری مهم باشد و جالب است بدانید همین استاد نماینده آن مؤسسه در کارگروه تحول حوزه که بعد از سفر رهبری به قم شکل گرفت فعالیت میکند و یا کسی که سالها مدیر گروه اقتصاد مؤسسهای بوده چند سالی است با حضور در مجلس مخالف اصلی کارهای عدالت خیز دولت میباشد.
مثلاً وی سال گذشته مخالفت رئیس جمهور با افزایش «ربای بانکی» را موجب التهاب بازار ارز و سکه میدانست و حال نیز «هدفمندی یارانهها» را موجب این التهاب میداند و اگر رئیسجمهور به وی اشکال کند متهم به مخالفت با روحانیت میشود به همین دلیل «سکولاریسم محتوایی حوزه» از همه بخشها خطرناکتر است.